خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۰۹:۰۶   ۱۳۹۶/۱۱/۹
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت بیست و هفتم

    بخش ششم




    وقتی امین برگشت بیمارستان , اتاق مریم پر بود ...

    با اینکه وقت ملاقات نبود همه میومدن و می رفتن ...
    و از فردای اون روز هم دانشجوهای دانشکده ی ادبیات , اتاق مریم رو گل بارون کردن ...
    و یک هفته بعد در حالی که زردی بدنش هم بهتر شده بود , با پای خودش از بیمارستان به خونه برگشت ...
    ظاهرا همه چیز خوب و نرمال بود ...
    ولی مریم احساس بدی داشت ... یک حالی بهش دست می داد که نمی فهمید از چیه ...
    ده روز هم تو خونه استراحت کرد و بهتر شد و چند روزی هم تونست بره دانشگاه ...
    ولی با چند قدم راه رفتن درد تو دلش می پیچید و توانشو از دست می داد ...


    و درست وقتی که همه فکر می کردن دیگه خطر رفع شده , مریم دوباره به رختخواب افتاد ...
    امین هر شب به امید اینکه مریم رو مثل گذشته رو پا ببینه , میومد خونه ولی بازم اونو ضعیف و ناتوان می دید ... آسیه خانم که بی اندازه مریم رو دوست داشت , دیگه اومده بود و پیشش مونده بود ...
    گاهی مهری و گاهی هم نسرین و نهال ازش مراقبت می کردن ... تو این مدت چندین بار به اصرار امین به مطب دکتری که عملش کرده بود رفتن و اون هر بار خاطرشون رو جمع می کرد که همه چیز روبراهه و به زودی خوب میشه ...
    تا خبر به گوش گوهر و غلامرضا رسید , فورا اسماعیل اونا رو با ماشین آورد تهران ...


    روزی که رسیدن , مریم تو تب چهل درجه می سوخت ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان