خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۶:۳۹   ۱۳۹۶/۱۱/۱۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت سی و دوم

    بخش سوم


    سهیل گوشی رو گرفت و گفت : بله مامان ؟
    مریم گفت : عزیز دلم , من از تو بیشتر از این انتظار داشتم ...
    گفت : شما که اینقدر از من انتظار دارین چرا از بابام انتظار ندارین ؟ ... شاید شما بتونین بی توجهی های اونو تحمل کنین , من نمی تونم ...
    بسه دیگه , ببین دو روز شما مریض شدی همه چیز ریخته به هم ... اون پسره زل زده بود تو صورت سوگند , عالم و آدم فهمیدن ولی بابای من عین خیالش نبود ... برداشته اون پسر رو با خودش برده ...
    من پسرشم , چرا باید با اون بره ؟
    سوگند داد زد : بیخودی برای خودت حرف درست می کنی , کی فهمید ؟ من باید می فهمیدم که نفهمیدم , فقط توی کج خیال اینطوری فکرکردی ...
    منو قاطی نکن ...
    مریم گفت : سهیل جان , گوش کن عزیزم ... من از اینجا نمی تونم درست باهات حرف بزنم ... تو پسر عاقلی هستی , حتما یک چیزی فهمیدی که میگی ... ولی بابات گناه داره , خیلی حالش بده ... تو رو نبرد برای اینکه می خواست تو دردسر نیفتی , برای اینکه پسرشی , نگرانت میشه عزیز دلم ...
    الان داشت به من همین ها رو می گفت ... تو هم حال اونو درک کن دیگه ... سهیلم , پسرم , به خاطر من سر و صدا نکن تا من حالم خوب بشه ...
    سهیل گفت : من کاری نکردم که , اومدم خونه ... باشه , شما نگران نباش ...
    مریم پرسید : قول می دی ؟
    سهیل بغض کرد و گفت : مامان زود خوب شو , شما نباشی همه چیز به هم می ریزه ...
    این مدت همه ی ما اعصابمون خورد شده ... دیگه طاقت ندارم , آرامش تو زندگیمون نیست ...
    مریم گفت : این آرامش , تو سایه ی زحمت های پدرت به وجود اومده .. اینو یادت نره عزیز دل مادر ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان