خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۳:۰۶   ۱۳۹۶/۱۱/۱۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت سی و سوم

    بخش چهارم



    مریم گفت : کجا رفتی بودی ؟
    سوگند گفت : والله به خدا از سهیل ترسیدم , الان میومد می دید من و شما و اون با هم اینجایم ، یک کاری دستمون می داد ...
    مریم گفت : سهیل چشم منو دور دیده دور برداشته , به اون چه ربطی داره ؟! الان کجاست ؟
    سوگند گفت : ما که اومدیم خواب بود ...
    مریم گفت : زنگ بزن حالشو از مامان بپرس , فکر نکنم آروم شده باشه ... هنوز توجیه نشده , یکی باید باهاش حرف بزنه ...


    سوگند همین کارو کرد ...
    گوهر خانم گفت : والله من که اومدم سهیل رو ندیدم , هیچکس خونه نبود ... امین منو پیاده کرد و رفت ... دارم غذا درست می کنم بیارم بیمارستان , برای سهیل و سوگند هم می ذارم خونه ...
    مریم گفت : ولی سهیل این موقع کجا رو داره بره ؟ ...
    سوگند گفت : ای مامان جان , خوب داره میاد بیمارستان حتما ... پشت سر ما راه افتاده ...
    سهیل وقتی سوگند و امین از خونه می رفتن بیرون , بیدار بود ... کشیک می کشید تا اونا برن ...

    بلافاصله لباس پوشید و رفت طرف بیمارستان تا حسابشو با دکترِ مریم تسویه کنه ...
    از پذیرش پرسید : می تونم دکتر ( ... ) رو ببینم ؟

    گفتن : باید صبر کنی تا عملشون تموم بشه ...
    سراغ اتاقشو گرفت و از دور منتظر شد ... زیر لب تکرار می کرد : من خودم حسابت رو می رسم ... تا به اندازه ای که مادر منو اذیت کردی , اذیت بشی ... مرگ رو جلوی چشمت میارم , حالا می بینی ...


    مشتشو گره کرده بود و دندون هاشو به هم فشار می داد و گاهی بی اختیار با سر خط و نشون می کشید ...


    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان