خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۳:۳۰   ۱۳۹۶/۱۱/۱۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت سی و چهارم

    بخش چهارم



    سوگند گفت : یک چیزی بگم , ناراحت نشین ها ... الان سهیل از این ناراحته که کسی نیست حساب دکتر رو برسه ... می ترسه بابام نتونه حساب ِ... یعنی دکتر ( ... ) رو می گم , برسه ... اون دلش می خواست بابا یک کاری بکنه ...
    مثلا با هم برن ... نمی دونم , دیشب یک عالم به من نق زد و ناراضی بود ... هر چی هم من گفتم قبول نکرد ...
    مریم گفت : خوب , این فکر اشتباهه ... مگه ما وحشی هستیم که به جون هم بیفتیم ؟ ... بابات اهل این کار نیست و منم نیستم ...
    به من بود واگذار می کردم به خدا که بهترین قاضی خودشه ...
    بذار بیاد , خودم باهاش حرف می زنم ...


    امین و آرمین تصمیم گرفتن یه سر برن خونه تا شاید سهیل رو پیدا کنن ...
    امین درو باز کرد و کفش سهیل رو دید ...
    یکم خیالش راحت شد چون از شدت استرس دست و پاشو گم کرده بود ... ولی وقتی وارد اتاق سهیل شد و دید که روی تخت خوابیده و لحاف رو روی سرش کشیده , متوجه شد که کار اونه ...
    داد زد : بلند شو ببینم ... زود ... سهیل با توام ...
    پاشو بگو ببینم امروز چیکار کردی ؟ کجا رفتی ؟ ... چرا الان خوابیدی ؟
    سهیل بدون اینکه سرشو بیرون بیاره , گفت : راحتم بذارین ...

    امین گوشه ی لحاف رو گرفت و با یک ضرب از روش کشید ...
    صورتش زخم داشت و گردن و بازوهاش قرمز بود ...
    امین زد تو پیشونی خودش و گفت : وای سهیل چیکار کردی تو ؟ احمق , الاغ , رفتی دکتر رو زدی ؟ ...
    تو این کارِ احمقانه رو کردی ؟

    و فریاد زد : کار تو بود ؟ وحشی ... پسره ی بی شعور  ... می دونی چیکاری کردی ؟ دماغش شکسته , معلوم نیست چه بلایی سرش اومده ...
    اگر صدمه اش جدی باشه می برنت زندان , پسره ی احمق ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان