خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۱:۴۴   ۱۳۹۶/۱۱/۱۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت سی و پنجم

    بخش هفتم



    امین برگشت بالا و خودشو به مریم رسوند و گفت : عزیزم , چیزی لازم نداری ؟ من باید برم پیش وکیل , برای کار دکتر ... برمی گردم اینجا و برات توضیح می دم ... سهیل , تو هم با من بیا ...
    مریم گفت : بذار پیشم بمونه , باهاش کار دارم ...
    امین فکری کرد و گفت : باشه ... پس صبر کن من بیام با هم بریم خونه , متوجه که هستی ؟ ...
    ملاقات کننده ها که رفتن ؛ مریم , سوگند و سهیل رو صدا کرد و گفت : زود همه چیز رو برای من تعریف کنین ...
    سوگند گفت : چیزی نیست مامان جون , چی رو تعریف کنیم ؟
    مریم گفت : حرف اضافه نزنین , داره دلم میاد تو دهنم ... مُردم اینقدر استرس داشتم ... بگین , زود باشین ... هر اتفاقی افتاده به من بگین ...

    سهیل زد زیر گریه ...
    از موقعی که وارد بیمارستان شده بود , دلش می خواست با مادرش حرف بزنه ...
    گفت : تقصیر منه مامان ... تو رو خدا منو ببخش , قول می دم دیگه از این جور کارا نکنم ... به خدا پشیمونم ...
    مریم گفت : اول بگو ببینم چیکار کردی ؟
    گفت : رفتم یه گوش مالی دکتر رو بدم ... اول که به من و بابام توهین کرد , بعدم تا زدم تو سینه اش افتاد رو زمین ... منم زدمش ... به خدا نمی خواستم این طوری بزنمش که ناکار بشه ... نفهمیدم چی شد ...
    مریم پرسید : حالا بابات برای همین رفته ؟

    سوگند گفت : فکر کنم .... به ما هم چیزی نگفت ...
    خیلی محکم گفت : این بار اگر چیزی رو ازم پنهون کنین , نمی بخشمتون ... خودتون می دونین که من متوجه ی همه چیز هستم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان