قصه ی من 🌿 ❣️
قسمت سی و ششم
بخش پنجم
به نام خدایی که صاحب مهربونی ها و گذشت ها و انسانیت هاست ...
من تنها روی سخنم با شما نیست ... آقای قاضی , من از این آقای دکتر شکایت دارم نه برای اینکه در مورد عمل من دقت نکرده و بلافاصله بعد از عمل منو به دست دستیاران بی تجربه اش سپرده و رفته , در حالیکه مسئولیت عمل من با ایشون بوده ...
نه , این نیست ...
برای اینکه به من بی احترامی شده ... برای اینکه وقتی ماه ها تب می کردم , با بی توجهی و بی مهری با من رفتار شده ... برای اینکه اون زمان هم از زیر بار مسئولیت خودشون شونه خالی می کردن ...
آقای دکتر , وقتی شما چیزی از منشور حقوق بیمار رو رعایت نکردین و ارزشی برای بیمار خودتون قائل نبودین , وقتی شوهر من از شما خواست فقط یک نگاه به عکس بندازین و اعتراض کرد به جای اینکه جوابش رو بدین با بی ادبی بهش گفتین اینجا چاله میدون نیست و از اتاقتون ما رو با بی حرمتی بیرون کردین ,
قیچی طوری قرار گرفته بود که عکس درست اونو نشون نمی داد ولی هم دکتر بهاری و هم دکتر کرمانی به خوبی اونو دیده بودن ولی شما حاضر نشدین یک نگاه به اون عکس بندازین ...
پس انتظار نداشته باشین حقوق شما هم رعایت بشه ...
شما برای کار بدی که پسر من کرد , حقتون رو خواستین و به یک بچه ی پونزده ساله دستبند زدید چون حقتون رو می خواستین ...
ولی حق بیماران شما چی میشه ؟ ... آیا واقعا فکر می کنین از شما مهم تر کسی تو این دنیا نیست ؟
احترام نمی ذارین پس انتظار نداشته باشین پسر منم به شما احترام بذاره ... کار خوبی نکرده ولی شاید اون داره از شما که تحصیلکرده و دکتر این مملکت هستین , الگو می گیره ...
من شکایت دارم , نه برای اینکه ابزاری توی شکمم جا مونده ... شکایت دارم برای حقوق بیمار ...
برای بی احترامی که به مریض میشه , حالا یا من یا کس دیگه ... کاش روزی برسه که منشور حقوق بیمار اجرا می شد ... که در غیر این صورت آسیب های روحی و روانی و اجتماعی و معنوی زیادی جامعه رو تهدید می کنه ...
ناهید گلکار