خانه
41.5K

رمان ایرانی " یک اشتباه جزیی "

  • ۱۹:۰۲   ۱۳۹۶/۱۱/۲۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    یک اشتباه جزیی 🌹


    قسمت ششم

    بخش دوم



    مسعود گفت : تو فقط آروم باش و قول بده منطقی رفتار کنی , بهت می گم ...
    گفتم : مسعود تو رو خدا بگو دیگه ... فرح چه بلایی سرش اومده ؟
     گفت : خونریزی مغزی کرده ... راستش ... خودتو کنترل کن ... امروز صبح هم فوت شده ...
    داد زدم : نه ... امکان نداره ... آخه برای چی ؟ اون که خوب بود , چیزیش نبود ... مریضی نداشت ...


    حالا بالا و پایین می رفتم و زار می زدم و مرثیه می خوندم : احمد اونو کشت , برین به اون مرتیکه دوستتون بگین حالا خیالش راحت شد ؟
    اون معصوم عوضی , ارزش اینو داشت که زن خودتو این طور عذاب بدی و بکُشی ؟ کثافت ... کشتیش ...
    وای فرح چرا این کارو با خودت کردی ؟ برای یک آدم بی شعور ...
    نمی تونم باور کنم ... یکی به من بگه شماها دارین شوخی می کنین ... ای خدا , مگه می شه ؟ ...


    اونا هم داشتن گریه می کردن ...
    مسعود گفت : حاضر شو ببرمت خونه ی مامان فرح , اگر دلت می خواد ... شاید قرار بگیری چون من و بهزاد هم می ریم پیش احمد ...
    با گریه گفتم : چرا نمی فهمی احمد باعث مرگ اون شد ؟ ...
    شماها ندیدین , من دیدم چطوری فرح  پر پر می زد ... چقدر به من می گفت  دارم دق می کنم  ...
    بهزاد به خدا فرح صد بار دستشو کوبید تو سینه اش و گفت نمی تونم تحمل کنم , مغزم داره آتیش می گیره ...

    دوست تو فرح رو کشت ؛ برای یک خوشگذورنی زودگذر !! ...
    مامان منو دلداری می داد ... کمک کرد لباس بپوشم و با بهزاد و مسعود راه افتادیم ...
    تمام راه رو گریه کردم ... به بهزاد گفتم : کاش مسعود رو با احمد آشنا نمی کردی ... آدم مزخرفیه ...
    بهزاد گفت : خواهر جان به خدا این طور نیست , اون مرد خوبیه ... نمی دونم شاید یک شیطنتی کرده باشه ولی آدم بدی نیست ...
    مسعود گفت : گلناز همین طوره , زود قضاوت می کنه ... بیچاره , امروز نیم ساعت پشت تلفن گریه کرد و به من خبر داد ...

    گفتم : بله , حالا که مرده و می دونه دیگه راحت شده اشک تمساح می ریزه که کسی نگه تقصیر اون بود ... وگرنه چرا تو این مدت نرفت سراغ زنش و برش گردونه ؟ ...
    مسعود گفت : ای بابا , هر چی باشه قهر کرده بودن دیگه ولی نمی شه گفت که دوستش نداشته ...
    زنش بوده , مادر بچه اش بوده ... مگه همین طوری می شه راحت از کنارش گذشت ؟ ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان