یک اشتباه جزیی 🌹
قسمت هفتم
بخش دوم
پسره گفت : ولی ما شما رو خوب می شناسیم ...
خانمه گفت : تو ساکت باش , من خودم حرف می زنم ...
وقتی شما سر خاک شوهر من براش بدون خجالت عزاداری کردی , کنجکاو شدم ببینم کی هستی و چه رابطه ای با اون داری ...
پرس و جو کردم دیدم با اینکه شوهر داری با شوهر منم رابطه داشتی ... تو خجالت نکشیدی ؟ از بچه ات شرمت نیومد ؟ ...
حساب زن و بچه ی اون مرد رو نکردی ؟ ... اینو به من بدهکار بودی که به شوهرت بگم ...
همون طور که اینقدر منو و بچه هامو رو اذیت کردی , تو هم باید تقاص کار خودتو پس بدی ...
گفتم : اوووو , چی میگی همینطور برای خودت ور ور حرف می زنی ؟ ... من با کی رابطه داشتم ؟ یا خدا , تو اصلا کی هستی ؟
به چه حقی به من تهمت می زنی ؟ برای چی داری زندگی منو خراب می کنی ؟ ... عوضی گرفتی خانم , برو دنبال کارت ...
آهان سر قبر شوهر شما ؟ شما همسر آقای خزاعی بودین ؟ خانم یک اشتباه بود , من فکر کردم دوستم رو اونجا گذاشتن ...
اصلا نمی دونستم که اون قبر مال کیه , باور کنین به همین سادگی ...
برادرم اونجا بود , می خواین ازش بپرسین ... من دستشویی بودم , اومدم فکر کردم دوستم رو گذاشتن تو قبر ... به خدا فقط یک اشتباه بود ...
البته بعدا فهمیدم اونجا قبر آقای خزاعی بود ... من ایشون رو می شناسم , تو آژانس نزدیک خونه ی ما کار می کردن ...
گفت : بله , خوب ما هم اطلاعات کارای شما رو از همون جا داریم ... همه تو آژانس می دونن که شما با شوهر من رابطه داشتی ...
گفتم : پدر کسی که این حرف رو زده در میارم ... غلط کردن ... آقای خزاعی فقط روزایی که هوا سرد بود که من به خاطر پسرم آژانس می گرفتم , منو می رسوند ...
خدا رو شاهد می گیرم همین بود , چیز دیگه ای نبود ... خانم باور نکنین , قسم می خورم ...
همین طور که راه افتادن برن پایین , گفت : برو خانم خودتو خر کن , تو آژانس از ده نفر پرسیدم ...
همین طوری که نیومدم اینجا ...
ناهید گلکار