سلام.همگی بزرگین و بزرگوار.بهزاد خان امپراتور محبوب زیباکده خان عالمها مخلصیم.فدای همگی.کاش بودین و میدیدین خیلی خنده داربود.نمیدونستم بخندم یا مواظب باشم غازه با نوک نزنه چشم وصورت امیرعلی رو اذیت کنه.ازدور می ایستاد و با آخرین زورش برای غازها داد میزد و یه دفعه میدوید سمتشون و یکی از غازها هم که ازبقیه پر رو تر بود(5تابودن) بالاش رو باز میکردومیدوید سمت پسر و قشنگ امیرعلی صورتش رو میچسبوند به صورت غازه و بادست هی میزد توسرش غازه دیگه قاطی کرده بود ترسیدم با نوک بزنه توصورتش یا گازش بگیره سریع رفتم دستشو گرفتم و آوردمش عقب