فصل 1 قسمت 2
گاهی اتفاقایی توی زندگیت می افته اتفاقایی که قبل اومدنشون خبر نمی دن یهو از راه میرسن وکل زندگیتو تحت الشعاع قرارمیدن ازیه بدهی ساده گرفته تا مریضیای جورواجور همه وهمه دست به هم میدن تا توروزمین بزنن اما باید حواستو جمع کنی از خودیا نخوری چون مهم نیست چه جوری بهت ظربه میزن همینکه فهمیدی به اونا نمیشه اعتماد کرد از همه درد ناک تره.
خیلی سخته که بین دوراهی گیر میکنی مخصوصا بین مغزوقلبت گاهی وقتا ممکنه هردوتاش پوچ باشه وممکنم هست نباشه .
بعضی اتفاقابزرگت میکنه بعضیام کوچیکت میکنه بعضیاشون توروتا اوج میبرنو بعضیاشون بدجورمیزننت زمین اما وقتی ازشرشون خلاص میشی برمیگردی به زندگی معمولیت کارتاآخرهفته ویه چیزایی شبیه این امابعضی اتفاقانه وقتی ازشرشون خلاص میشی دیگه مثل قبل رفتارنمیکنی گوشه گیر میشی میشی یه آدم دیگه یا آدم غیرمعمول
گفتم غیرمعمول آره منم یه آدم معمولی بودم وسط یه دنیای معمولی باآدمای معمولی من هیچ چیزم بابقیه فرق نداشت هرروز صبح دانشگاه میرفتم یه دانشگاه معمولیو یه رشته معمولی مثل همه آدما منم یه اتفاقای تلخی توی زندگیم داشتم تلخترینشون هم فوت مادرم بود وقتی فقط 16 سالم بود منوترک کردوشدم مادر خونه وغمخواربابام .اونم بنده خدا بعد مامانم خیلی تاب نیووردو 2 سال بعدش منو خواهرمو تنها گذاشت.الان باخواهرم دلداده زندگی میکنم داییام خیلی سعی کردن مادوتا رو راضی کنن بریم پیش اونا مخصوصا دایی میلادو زندایی نفس اما خوب نمی خواستیم سربار باشیم براهمینم داییام پولی که مامانم به ارث میبرد روتوی دوتاحساب ریختن اولیشو میشه ازش برداشت کرد امادومیشونه چون بلند مدته وبرای روز مباداست بنده خداهام تاکید میکنن اگه مشکلی داشتیم حتما بهشون بگیم من دایی میلادوبه عنوان بابادومم دوست دارم زن دایی نفسم همین طورزندایی نفس داستان آشناییش با دایی میلادو نوشته ویه کتاب معروفم شده. واقعا عاشقانه قشنگی داشتن نمیدونم شایدم دارن واقعا آدم چه طوری میتونه کلفتی کسی که دوسش داره بکنه واونم درقبال همه این خوبیا بزنه لالش کنه یاپاشو بشکنه ولی من به نیروی عشق اعتقاد دارم .
همه آدما دنیا بااینکه معمولین اما همه یه خوصیت هایی دارن که اونارواز بقیه متمایز میکنه.منم از این قائده مستثنی نیستم گاهی وقتا باخیلی الکی خوشم یا خیلی بیخیال البته متضادشم دارم آره من یه آدم معمولیم که یهو وسط این همه یکنواختی یکی ازاون اتفاقابرامنم افتادو طوفان زندگیم شروع شد...
داستانمو ازکمی قبل تراز این طوفان شروع میکنم:
خانم مسدوفی دارم بهتون اختارمیدم اینجایک مکان آموزشی اینجا دانشگاهه مدرسه که نیست که هرکاردلتون میخواد بکنید همین الانم به خاطربد حرف زدنتون بااستادا ممکنه این ترمو مشروط بشید پس بهتره برید و باکمیته انظباطی دانشگاه شاخ به شاخ نشید.
آقا محترم منو بااین چیزاتهدید نکنید منو همه این آدمایی که اینجا وایسادیم حقمونو می خوایم 3 ملیون تومن از هردانشجوشهریه میگیرید بعد اینه وضعش یه استاد پیزوری معتاد م
درمورد استادا درست حرف بزنید
من هرجوردلم بخواد حرف میزنم.
بینید دارید با دم شیر بازی میکنید.
منوتهدید نکن..
نزارین به زورمتومسل بشم.
اومدم حرف بعدیمو بزنم که در یک آن دایی مهراد اومدو دستشو گرفتو پیچوند دایی یهو ازکجا پیداش شد؟
مثلا اگه بخوای به زورمتوسل بشی چه غلطی میکنی؟
آقای سیاوشیان انقد به خواهرزادتون روندید .
دستشومحکم ترگرفتوگفت درمورد خواهرزادم درست حرف بزن مردک
باشه آقاغلط کردم باشه آآآآییی .
هرچی که می خواد براش آماده کن
نمیشه آقا دست من که نیست که باید بامدیریت هماهنگ بشه .
پس بروهماهنگ کن تامن بیام
نمیشه
یه باردیگه بگی نمیشه یا این دختروهرکس که بهش مربوط میشه اذیت کنی دیگه من نمیتونم تضمینی برازنده بودنت بدم داداشمو میشناسی که.
بله بله الان میرم هماهنگ میکنم.
همه برای دایی مهراد کف زدن دایی باهمون آرامش همیشگی اومد طرفم منم محکم بغلش کردمو گونشو بوسیدم.
آخه دلارا؟؟؟؟؟
میدونم قول میدم تکرانشه ببخشید!
حرف آدمم گوش نمیدی که میخوای توی این خراب شده درس بخونی؟خوب مثل بچه آدم میومدی دانشگاهی که بچه هامیرن اونجا مال خودمونه به قول خودت سربارم نمیشدی کسیم جرئت نداره نازک تر از گل بهت بگه آخه خواهر زاده من باید بیاد اینجاو با این آدما سروکله بزنه؟
میدونم همیشه صلاحمو میخواید ولی...
اماواگروولی نیار میدونی اگه میلاد این الم شنگه رومیدید الان این بابا روزده بود پدرشو درآورده بود شانس آوردی اینجا نیست
ببخشید دیگه مگه دایی میلادم اومده ؟
آره بابا پاشوکرده توی کفش حالاکه دلارا نمیاد پیش من،من میرم پیشش
یعنی چی؟
یعنی الان با چند میلیارد پول اینجاست که اینجارو بخره.
چی؟میخواد دانشگاهو بخره مگه داریم؟ اینجاکه یه جای دولتیه تحت نظر وزارت...
حرف اظافه بزنی میزنه میترکونتت همینم نباید بهت می گفتم آره می خواد بخره چیه تومارو دست کم میگیری وگرنه میدونی که خاندان سیاوشیان هرکاری که دلش می خواد میتونه بکنه نگران نباش اینجاروداره قانونی میخره.میلادم میشناسی که قاط بزنه هیچکی جلو دارش نیست حتی نفس
مگه داریم؟؟؟؟؟؟؟
سلام آقا همه چی آمادس لطفا بیاید بالا
باشه مایه خورده کارداریم بعد میام می بینمت مهمونی امشبو یادت نره.
باشه، دایی رفت بالا
دلارا داییت بود؟
راسته می خوان اینجاروبخرن؟
داییت بادیگارد داره منظورم اون مرد کت شلواریه اصلحم داشت؟
دوستم سپیده رفت روپله هاوگفت دوستان آقای سیاوشیان به کارمون رسیدگی میکنن بروپچ پروژه هم بزنید بریم کافه تا سوالاتی که از دلارا داریدو پاسخ گوباشیم. بفرمایید لطفا
همه توکافه نشسته بودیم وسپیدم طبق معمول جوگیر شده بودو یه جوری درمورد داییام حرف میزد که انگار داییای خودش بودن
خوب بچه ها جدای بزرگ مادری دلارا توزمان قاجاروپهلوی رفیق گرمابه وگلستان شاهای اون زمان بودن براهمینم افتادن توکارتجارتو شدن یکی از خرپول ترین خانواده های ایران چندین سال قبل دایی میلادش وقتی هنوز زن نگرفته بود لقب پولدارترین مرد ایرانو داشت آقاخلاصه خانواده مادری اینا خیلی خفنن طوری که بادیگاردو ایناهم دارن خود دایی میلادش بابادیگاردش ازدواج کرد. وای خونه شونو ندیدید
مگه تودیدی؟
آره یکی ازاون روزایی که میخواستم جزوه دلارارو بهش بدم رفتم خونه داییش یه ساختمون دوقلو 4 طبقه بود خونش نوسازباورتون نمیشه از در ورودی تا در اصلی یعنی محوطه باغ باید باماشین بری تابرسی ،سقف خونشون کلا استخره یکی از
ساختومونارو داده به پسرا اونم 4 طبقس پیست موتور سواریو .ماشین سواریو اینا داره .
تورفتی جزوشو بدی یایه تورگردشگری راه انداختی؟
آخ وایسید از...
سپیده دیگه بس کن .
دلآرا توچرا تو با داییات زندگی نمی کنی؟
سپیده:بابا ابن دیوونه این خر این یابو.
بسه سپیده .
ازوضع پیش اومده چندان راضی نبودم احساس میکنم داییام این جوری میخوان منو کنترل کنن میدو نم نگرانم میشن همینطورم به چندتا ازبچه های دانشگاه شک دارم آدمای داییم باشن نمیدونم شاید منم اگه توموقعیت اونا بودم یه همچین کاری میکردم شایدم نه؟ خوشم نمیاد تحت کنترل باشم..
دلارا کجایی دختر؟
همینجا !
کاملا معلومه هنجرم پاره شد!!!
بچه ها من یکم کار دارم هرچی شد خبربدین.
دلارا کجامیری امروز آخرین روزه ازهفته بعد امتحانا شروع میشه .
ببخشید بچه ها واقعا نمیشه.رفتم سمت مدیریت منشیش تامنو دید اخماشوکرد توهم
میتونم برم تو؟
براچی میپرسی ؟توکه صاحب اینجا شدی
منظورت چیه؟؟؟
منظورمن چیه دایی کوچیکت میخواد اینجارو به نام توبزنه.
چیزی که میشنیدم باورنمیکردم رفتم سمت اتاق مدیرو درزدم
بفرمایید تو... رفتم تو دایی مهراد نشسته بود آقامدیرم نشسته بود دایی میلادم بود.
سلام
دایی میلاد :سلام جان دایی خوبی؟
مرسی دایی من باید باشماحرف بزنم
مهمه؟
بله
پس آقای مدیر لطفا چند دیقه برید بیرون؟
آقامدیر برن؟؟؟؟؟!!!!!!
آره چطور؟
بیچاره آقای مدیربلندشدورفت . روبه رودایی میلاد نشستم
آخه دایی من پدر من این چه کاریه شما میکنید؟؟؟؟؟.
من چی کارکردم؟
شما اومدین یه مکان دولتیو بخرید ؟؟مگه داریم؟؟
آره داریم وقتی اینجاروخریدم میشه یه مکان خصوصی مال دلارا هرکاری دلت می خواد باهاش بکن.
دل من براتون مهمه ؟؟
دایی مهراد: دلارا این چه حرفیه تومیزنی؟؟
جواب سوال منو بدید
اگه مهم نبود ما اینجا نبودیم!
پس اگه دل من براتون مهمه ...
دایی میلاد:بقیش؟؟
من نمی خوام این جاروبخرید نمی خوام به خاطرمن چندمیلیارد پول بدید
دلارا این چه حرفیه که میزنی؟؟؟
خواهش میکنم اینوگفتمو بلند شدمورفتم سمت دستگیره در دایی میلاد:مهمونی امشبویادت نره
یادم نمیره مرسی دایی
اون دلداده روهم حتما بیار کپک زد توخونه
چشم شما جون بخوا
بروخودتولوس نکن
خداحافظ
خوبه که حل شد خیالم از دایی راحته حالا باید برم خرید مهمونی امشب نه باید با دلداده برم الان نزدیک یه ماهه که ازخونه بیرون نزده دارم براش .
...
ماشینو گذاشتم توکوچه وسریع خودمو رسوندم به خونه
سلام! سلام! سلام !سلام !سلام !سلااااااااااام!!!!
سلااااام بسه دلارا چندبارسلام میکنی؟؟
صد هزاربارتا شاید آبجی تنبل وتنپرور من یه تکونی به خودش بده.
ایناروبامن بودی؟؟؟
بله دخترقشنگم آخ نمیدونی امروز تودانشگاه چی شد؟؟؟
چی شد؟؟
نمیگم که بدو لباس بپوش بریم
کجا؟
خرید
وای نه دلارا من باتو خرید نمیام یعنی کلا حال ندارم میخواستم بهت بگم که واسه اومدن من یه بهونه جورکنی
چشششششم حتما دایی ببینه تونیومدی باکلاشینگف منو آبکش میکنه
دلارا!! خواهش
اصن راه نداره
پس من خرید نمیام یه عالمه لباس دارم
اونوخ میشه دوتادونه ازاون لباسارونام ببری؟؟؟البته باذکر مثال
صورتی مشکیه
اِاِاِاِ همونکه 2 بار تومهمونی پوشیدیش؟؟
خوب آره چه اهمیتی داره؟
دلداده عزیزم بازبون آدم میای یا به زور ببرمت؟؟
مثلا می خوای چی کار کنی؟؟
...
کاری که کردی خیلی زشت بود دلارا من اون لباسو خیلی دوست داشتم نباید باهاش این کارومیکردی.
به من چه من چند باراخطار دادم شما گوش ندادی ولی دلم خنک شد بعد چندوقت یه گوش مالی حسابی بهت دادم خانوم خشکله
تولباس منو انداختی توچرخ گوشت !!!!! میدونی به احتمال زیاد نیم سوز شده البته درخوشبینانه ترین حالت!!
نمی خواد نگران اون باشی لباسارونگا کن
تمام اون پاساز 8طبقه رودنبال لباس گشتیم دلداده دیوونه همون اول یه لباس ارزون برداشتوخرید مطمئن نبودم کی دوباره میتونیم بریم لباس بخریم براهمین به اسم خودم چند تا لباس براش خریدم منودلداده کلا هم سایزیم حتی تاچندوقت قبلم کفشای همدیگه رومیپوشیدیم از وقتی یادمه دلداده همونطورساکت بود همیشه یه کتاب دستش بود قبلنا شعر میگفت هنوزم مطمئنم که میگه بعضی وقتا یواشکی شعراشو می خونم ازوقتی بابا رفت ساکت تر شد وخودشوتوی اتاقش که نه توی خودش زندانی کرد خوبه که آدم نقطه ضعف نداشته باشه اما این ممکن نیست منم یه نقطه ضعف دارم نقطه ضعفمم دلدادست ،دلداده مثل یه غنچس که هنوز بازنشده اما اگه باز بشه دنیارومیلرزونه.دلداده 2سال از من کوچیک تره وته تغاری خانواده مامانم ایناست هممون عاشق دلداده ایم
دلارا
جانم؟
اون کفشه رونگا فک کنم خیلی بهت میاد
نه به نظرم به تو بیشترمیاد بدو بریم بخریمش
وای نه من که کفش خریدم
حرف اظافه نباشه
خیلی قشنگن اقا دوتا 38 ازین بدین بی زحمت اون کیفم می خوام ببینم اونم همین طور.