خانه
12.2K

دیالوگ های من

  • ۲۱:۱۳   ۱۳۹۷/۵/۲۴
    avatar
    کاربر فعال|1600 |833 پست

    حامد:المیرا یکم باید از هم دور شیم میدونم برات سخته ولی عادت میکنی باید برم سفر چند روز همو نمیبینیم

    المیرا :نگران نباش حامد من خیلی وقته به نبودنت عادت کردم  از وقتی که 2 ساعت از شبانه روز میای خونه وهمونم یا خوابی یا سرت تو گوشیه ....از وقتی که روکاناپه می خوابی ...از وقتی که...

    حامد:عزیزم الان تو مذیقم بعدا بیشتر باهمیم فقط یکم صبر کن این دوری مارواز همه چی بیشتر به هم نزدیک میکنه

    المیرا:شاید بهم نزدیک شیم ولی قلبامون داره دور میشه زندگی که این طوری بخواد شروع بشه باید فاتحشو تو دادگاه خانواده خوند

    داستان آن سه نفر

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان