Sazzhv :
1. این تصادف مربوط به کجا و چگونه باشد؟ تصادف نقطه اصلی معما قرار بگیرد؟ یا زود است باید داستان پیش برود سپس این تصمیم گرفته شود؟
اگر قراره که تصادف نقطه اصلی این معما باشه، به نظرم باید خیلی ما بیشتر در مورد افراد بدونیم و یهو چندین قسمت بعد جا بخوریم ازینکه این تصادف اصلا طبیعی نبوده.
2. در ابتدای داستان شخصیت ها خوب وارد داستان شدند؟
گفتم ورود شخصیت ها خوب بود اما جای کار داشت. حتی اینکه چرا پدربزرگ ایلیا هیچکس جز ایلیا رو نداشت و همه چیزش رو به اون بخشید و ... همه اینا میتونه بعدا روشن و روشن تر بشه.
3. ابتدای داستان چه نوع ویژگی معمایی دارد؟ آیا می توان گفت معماوار است؟
راستش من با خوندن بخش اول، متوجه ژانر داستان نشدم و اگه نمیگفتی نمیفهمیدم. به نظرم به زمان و پردازش بیشتری نیازه که مخاطب عام هم بفهمه که اوضاع طبیعی نیست.
دوستان این سوال ها برای این است که من بدونم نظر شما با خوندن ابتدای داستان چیه؟ و چه برداشتی از داستان میکنید؟ و اینکه چگونه ساختار اصلی را شکل بدم و چگونه باهم این همکاری را شروع کنیم.
ممنون میشم نظتونو بگید و سوالی است برای طرح، طرح کنید و همچنین راهنماییم کنید.
به نظرم همینطور که باید نقاط ضعف رو برطرف کنی، روی نقاط قوت هم باید تکیه کنی. مثل جزییاتی واقعی از موقعیت ها و مکان ها و بیماری ها و ... ارائه میدی که باعث شده داستان خیلی جذاب از کار در بیاد.
با تشکر فروان از دوستان گرامی
به اشتراک گذاشته شده از تایم لاین Sazzhv