فرک (Ferak) :
سلام آقا ساسان ، خوشحالم که قسمت اول رو نوشتید. به طور کلی موضوع داستان من رو جلب کرد و دوست دارم ادامه داستانو بخونم. دومین نکته مثبت اینه که سبک نوشتن شما با چهار نویسنده حال حاضر زیباکده متفاوته و این می تونه برای خود شما و بقیه بچه ها چالش برانگیز باشه تا به هماهنگی از لحاظ لحن برسیم . وقتی تازه نوشتن گروهی رو شروع کرده بودیم. لحن و سبک بچه ها خیلی دور از هم بود و بین قسمتها یه جور سکته ایجاد می کرد ولی کم کم به یه لحن نسبتا مشابه رسیدیم. تا داستان یکنواخت بشه و برای خواننده تغییر نویسنده حس نشه.
..........
اما نقاط ضعف: جمله بندیهاتون سخته و بعضی از جمله ها خیلی طولانی و دقیقا همینطور که نوشان گفت، خواننده رو درگیر جمله بندی می کنه این قضیه و همین باعث میشه که نتونیم خودمون رو به داستان بسپریم و به دائما درگیر جمله ها هستیم و ارتباط گرفتن با حس داستان سخت میشه.
مثلا "برای " در محاوره خیلی کاربرد داره و جای خیلی کلمات گفته میشه اما در متن معنی "به خاطر، به دلیل" هست : او برای کشور آلمان دانشگاه لایپزیش اقدام کرده بود. ..... این جمله از نظر من جمله سختیه انگار توی متن دست انداز ایجاد کرده، در ضمن از لحاظ معنی هم اشتباه به نظر میاد.
یا مثلا از این ترکیب خیلی استفاده شده بود: " داشت فلان کار را می کرد" این هم محاوره ایه داشت به معنی داشتن هست و نمیشه به این شکل در نوشتار استفاده بشه.
باز هم محاوره ای: زبان انگلیسی اش قابل توجه بود....زبان انگلیسی که مال ایلیا نیست که اش بگیره مثلا می شد گفت مهارتش در زبان انگلیسی.
این که اطلاعات رو در لا به لای داستان بهمون دادید برام جالب بود. هنوز تصویرم از ایلیا کامل نیست شاید همین جذبم می کنه که منتظر قسمت دوم باشم. تا الان میدونم تپل و کم تحرکه، مترجمه، دانشجوی دکترا هست، پدر و مادرش رو در 15 سالگی بر اثر حادثه رانندگی از دست داده، پدربزرگش حامی اصلیشه و دو دست نزدیک به نام سیندخت و اشکبوس داره. داروی ضد افسردگی مصرف می کنه.
خب اینکه خوش مشربه، اعتماد به نفسش چجوریه و بعضی فاکتورهای ظاهری دیگه مثل اینکه چقدر تپله؟ چاقه یعنی ، قد بلنده متوسطه، اینا رو اگه توی مسیر داستان مشخص کنید خیلی خوبه چون من خودم خیلی دوست دارم وقتی داستانی رو میخونم اونو تصویر سازی کنم.
راستی یه نکته دیگه، اگه فضایی که اتفاقات توش در حال جریان هست رو هم اضافه کنید خیلی داستان جالب تر میشه و به تصویرسازی ذهنی خواننده کمک می کنه. برای انتقال اطلاعات فقط به نوشتن کلماتی مثل بهار بود یا مو فرفری بود بسنده نکنید اگه به این اطلاعات حس اضافه کنید خواندنی تر میشه. مثلا : در آن هوای خنک بهاری، نسیم ملایمی وزید و شال نخی سیندخت را از سرش انداخت و موهای فرفریش را پریشان کرد.
امیدوارم قسمت بعدی رو هم به زودی منتشر کنید. منتظریم
سلام وقتتون بخیر،
بله به نکات خیری خوبی اشاره کردین و سعی می کنم که حس داستان رو زنده تر کنم و بتونم در بخش های بعدی اطلاعات بهتر و کامل تری ارائه کنم و امیدوارم با کمک شما و سایر دوستان روز به زور روند داستانم رو به رشد بره.