بخشی از این موضوع را میتوان به این شکل توجیه کرد که نویسندگان سریال، اصرار و تمرکز بیشتری روی قهرمانانی فیزیکی مانند جان اسنو و آریا استارک دارند. به پایان سریال نزدیک میشویم، بنابراین فرصت چندانی برای اجرای نقشههای واریس باقی نمانده و احتمالاً باید در کتابهای جرج مارتین به دنبال آن بگردیم. واریس اخیراً هیچ فرصت ویژهای برای اغوای شخصیتهای دیگر، که یکی از مهمترین ویژگیهای اوست، نیافته است. در قسمت سوم فصل آخر، او به همراه تیریون به سردابهها رفت و هیچکدام از این دو نفر، شک نکردند که ممکن است مردگان از قبرها بیرون بیایند! این یعنی دستِ کم گرفتن هوش این دو نفر و احمقکردنِ عمدی آنان برای دست یافتن به صحنهای غافلگیرکننده!
در چند فصل گذشته، یک الگوی تکراری و قابل تشخیص را دیدهایم: سازندگان سعی کردهاند شخصیتهایی مانند تیریون و واریس را توخالی و کمهوش نشان دهند و به همین وسیله، کار خودشان را برای غافلگیر کردن مخاطب آسان کنند. به همین دلیل است که نایت کینگ پس از قرار گرفتن در معرض آتش ذوبکنندهی اژدها، سالم بیرون میآید. هیچ دلیل و راز بزرگی پشت این قضیه نیست (او یک تارگرین نیست، ببخشید نبود!) فقط به این دلیل در سریال گنجانده شده که باحال و سرگرمکننده است. این موضوع را میتوان به نحوی، استعارهای از رحلتِ شخصیتهای باهوش در دنیای مارتین دانست.
مارتین قبلاً در مصاحبهها و حتی در بلاگ شخصیاش، تیریون را به عنوان شخصیت موردعلاقهاش معرفی کرده و گفته از نوشتن دیالوگ برای او، لذت میبرد. اما متاسفانه این کار، وقتگیر است. به همین دلیل، سازندگان سریال از فصل ۵ به بعد، دیالوگهای خودشان را برای تیریون نوشتند که منجر به افت شخصیتی او شده است. بدبختی اینجاست که تیریون به راحتی از سرسی فریب میخورد و دروغهای او را باور میکند. او به دنریس، مشاوره اشتباهی میدهد که نتیجهای جز از دست رفتن متحدانشان ندارد. وضع آنقدر خراب است که میتوان خیلی از اشتباهات و شکستهای فصلهای گذشته را به شخصیت تیریون نسبت داد. مثلاً نقشه تیریون در فصل ۷ که طرفداران انتقادات زیادی به آن وارد کردهاند، در نظر بگیرید. این نقشه موجب شد زمینهی درگیریها و نبردهای عظیم فصل ۸ شکل بگیرد و از طرفی، سرسی مدت بیشتری زنده بماند تا تنشها افزایش یابند. اما همهی اینها به قیمتِ از دست رفتن هوش و منطقی که از تیریون سراغ داشتیم، تمام شده است. البته باید امیدوار بود که در سه قسمت باقیمانده، تیریون نقش حیاتیتری را بر عهده بگیرد. در قسمت دوم فصل آخر، دیدیم که بحثهای زیادی پیرامون ذهنِ تیریون و لیاقت او برای باقی ماندن در مقام دستِ ملکه به وجود آمد. طوری که انگار خود نویسندگان هم میدانند او را به یک احمق و سادهلوح تبدیل کردهاند. پس اگر احتمالاً روزی فرارسید که تیریون از نقشه بزرگش رونمایی کند، نباید چندان متعجب شد.
جدا از این، شخصیت ملیساندرا را داشتیم که به شدت برای تحقق یافتن پیشگویی و خدمت به خدای روشنایی، تلاش میکرد. او در نبرد بزرگ وینترفل به شمال بازگشت و به سِر داووس گفت برای کشتش زحمت نکشد، چراکه او قبل از سپیدهدم خواهد مرد. ملیساندرا طوری حرف میزد که انگار مرگی حماسی در انتظارش است و در نهایت به آرزویش یعنی به ثمر رسیدن پیشگویی آزروآهای، خواهد رسید. اما چنین اتفاقی نمیافتد. در فصل هشتم، ماجرای آزور آهای اساساً ازهم فرو میپاشد و پاسخی به آن داده نمیشود. (امیدواریم در ادامه به آن پرداخته شود، در اپیزود سوم که خبری نبود)
طبق پیشگویی که سریال بارها به اشاره کرده، قهرمانی در «دود و نمک» دوباره متولد میشود و اژدهایان را از سنگ بیدار میکند. پس این توضیحات میتواند به جان یا دنریس اشاره کند. اما در نهایت میبینیم که ملیساندرا و بریک که هر دو خدمتگذار خدای روشنایی هستند، از جانشان میگذرند تا آریا موفق شود خود را به نایت کینگ برساند و او را نابود کند. صحبت او با آریا این بود که «یادته گفتم چشمهای آبی رو میکشی، حالا وقتشه». پس آزور آهای اصلاً اهمیت خاصی در «شب طولانی» نداشت؟ ملیساندرا گفته در فصل ۶ گفته بود اگر کار خدای روشنایی با من تمام شده بود، تا الان مرده بودم، اما کارش با من تمام نشده است. خب، پس حالا خدای روشنایی به هدفش رسیده؟ ملیساندرا در این نبرد، بدون اینکه توضیح خاصی بدهد، فقط در این اپیزود سر و کلهاش پیدا میشود و سرانجام به زندگی خودش پایان میدهد. چنین موضوعی نشان میدهد که ملیساندرا و دیگر خدمتگذاران خدای سرخ، درباره پیشگویی اشتباه میکردهاند. یا فرض بعدی میتواند این باشد که نویسندگان یک بار دیگر، برای تمرکز بر شخصیتهای محبوب، این بخشِ حیاتی از داستان (پیشگویی بزرگ) را نادیده گرفتهاند.
این اولین باری نیست که در سریال Game of Thrones مرگهایی بدون توجیه و ناگهانی را مشاهده میکنیم. مرگ پیتر بیلیش در فصل هفتم را به خاطر دارید؟ لیتلفینگر یکی از شخصیتهایی است که نویسندگان در طول فصل ۵ تا ۷، عاملِ اصلی ضعفش شده بودند و در نهایت او را به دست آریا استارک حذف کردند. (چنین اتفاقی هنوز در کتابها نیفتاده) البته در کتابها، سانسا استارک نیز رنگِ وینترفل را ندیده است و فقط در قلعهی ویل پرسه میزند. اما در سریال، نویسندگان خط داستانی افتضاحِ رمزی بولتون را به وی تقدیم کردند. بدتر این است که لیتلفینگر را واسطهای برای این ازدواجِ دردناک قرار دادند.