کم تجربگی از نگهداری سگ خونگی وسرگرم شدن به خونه تکونی شب عید و دل مشغولی های خرید سال نو هم مزید بر علت شد که یهو متوجه شدم سه روز از نوبت واکسن آقا پاپت گذشته.با توجه به اینکه هیچ تجربه ای در این مورد نداشتیم شروع کردم به تحقیق و پرس و جو از دوستان و سرچ در اینترنت.نهایتا تصمیم گرفتیم پسرمونو ببریم درمانگاه دامپزشکی دانشگاه تهران.
نوبتمون که شد با استرس رفتیم داخل مطب.من و سارا هر دو دل اینو نداشتیم که صحنه رو ببینیم مخصوصا که تو اتاق بغلی دیدیم یه سگ دیگه رو بهش سرم وصل کردن.نهایتا سارا مسئولیتشو قبول کرد و پاپت رفت تو بغلش گرفت تا واکسن رو تزریق کنن.اونقد صبور بود که تکون نخورد و صداش در نیومد.
همونجا دیدیم ناخن های یک سگ دیگه رو هم کوتاه میکنن،ما هم به متصدی گفتیم سگ کوچولوی ما رو هم ناخناشو کوتاه کنه.همونجا زحمت کشیدن و کیسه پشت باسن آقا رو هم تخلیه کردن.