متن از باران
تو را در آستانه چشمانم می بینم ...
گوشه ای می نشینم و به جایی خیره می شوم !
باران که می بارد دلم عاشق تر می شود ،
ابر نگاهم فرو میریزد و گونه هایم خیس می شود ...
نه از بی کسی و نه از هجوم تنهایی ،
بلکه از شوق دیدار روی تو جاری می شود!
باران که می بارد همه چیز جز تو ،
از یادم فراموش می شود
دوست داشتنت جاودانه می شود
باران می بارد و من به هوای بودنت
ماندگار می شوم ...
و باور می کنم ،
این احساسیست که پنهان نمی ماند ،
این همان عشقیست که مدتها دنبالش بودم ...
این همان انتظار شبانه روز است
که عاقبت به سر آمد ،
و تو ،
همان کسی هستی که منتظرش بودم ...
.
.
.