خانه
192K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۱۶:۲۴   ۱۳۹۴/۱۰/۱
    avatar
    کاربر فعال|608 |373 پست

    سلام دوستان این اتفاق جور دیگه ا ی برام افتاد دانشجو بودیم دوستم گفت بیاین خونه ما ماشین تا سر خیابونشون بیشتر نبرد خونشون هم تو ولنجک بود کوچه سر بالا هن هن پیاده می رفتیم مثل لشگر شکست خورده بودیم دوستم از همه جلوتر بود من و اون یکی هم عقب همیدگه می رفتیم یهو یک ماشین شل کرد گفت بیاین بالا منم گفتم گمشو بابا کی می خواد سوار ماشین تو بشه ...که دیدم دوستم برگشت گفت سلام داداش چه خوب دیدیمت خسته شده بودیم من که تو افق محو شدم اما اون یکی دوستمون آنقدر خندید آخر داداش دوستم گفت حالا من به روی خودم نمی ارم خودتون دوستتون ضایع می کنید

    ویرایش شده توسط دامون در تاریخ ۱/۱۰/۱۳۹۴   ۱۶:۲۸
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان