۲۳:۱۸ ۱۳۹۷/۸/۵
منم یه چی تعریف کنم
یه سال پیش بود یه عیدی بود وبرنامه داشتیم تو مدرسمون بعد مجری برنامه یکی از دوستام به اسم نگار بودو امیر که مشخصه نگار عاشق لیاسای خیلی تنگه ولی امیر برعکس اون عاشق لباسای گشاد این دوتا باید باهم ست می کردن نگار مجبور شد بره لباس بگیره چون سخنرانم داشتیم دبیرمون گفته بود باید لباست گشادو بلند باشه اینم رفت خرید فرداش اومد گفت چون وقت نداشت مجبور شد شلوارشویه سایز بزرگتر بگیره خلاصه ما اینو با سوزن به هم ور کردیم وگفتیم یه شلوار زیرش بپوشه
برنامه شروع شدو ما کم کم آماده میشدیم برا سرود که یهو دیدم شلوار نگار کم کم داره میاد پایین هی اشاره می کردیم نمیفهمید شانسی که اورد این بود که میز جلوشو گرفته بود ماهم هی اشاره می کردیم نه نگار می فهمید نه امیر بعد سخران کم کم باید می اومد بعد سرود ما حرف میزد متن نگار که تموم شد اومد ارتیست بازی در بیاره از پله ها نره روسن انقد هم سریع دست به کار شد نتو نستیم چیزی بهش بگیم خلاصه پاشو بلند کردن همانا وصدای فجیع پاره شدن شلوار همان
گفتیم الان خجالت میکشه بنده خدا انقد خندید که نمیتونست وایسه حتی مدیرمونم با صدای بلند می خندید ولی بنده خداسخنرانه اب شد از خجالت خخخخخخخخخخخخ
اون ماجرا خیلی معروف شد تو مدرسمون هنوزم مدیرمون نگارو مبینه ریسه میره از خنده