یه بار هم تو دوره دانشجویی یه روز می خواستم برم سر کلاس با اعتماد به نفس و محکم و با سرعت رفتم تو کلاس و از بد شانسی چادرم گیر کرد به دسته در و با همون شدتی که داشتم می رفتم تو ، پرت شدم عقب
دخترها دورتر نشسته بودن ندیدن ولی پسرها همشون همون دم در نشسته بودن
خدا نصیب تون نکنه یعنی همشون منفجر شدن از خنده
انقد ناراحت بودم که تا چند روز تو خونه که یادم میفتاد گریه می کردم