چند روز آخر دهه محرم که دسته ها زیاد بودن من و النا هم شبا میرفتیم بیرون ..النا کیف میکرد دسته ها رو میدید ...
النا : مـــــــــــــــــــا مــــــــــــــــــان ...اینجا رو ببین
من : چی شده مامان؟
النا : چقدر قلمشون بزرگه؟؟؟؟
من : قلم نه النا ....علم