خانه
156K

النا: موهبت الهی (خاطرات و عکسهای النا)

  • ۰۰:۲۶   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    چند وقت بود که تلاش میکردم تا شاید و فقط شاااااااید بتونم تو رو زودتر بخوابونم

    اما فرجی حاصل نمی شد مادر

    یه شب ساعت 9 گفتی :الهه لالا..
    من با ده تا شاخ رو سرم :چی مامان؟؟؟؟؟؟
    تو:بیم لالا
    من در حالی که گل از گلم شکفته بود :چشم عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــزم

    و 5 دقیقه بعد در خواب بودی

    ساعت 2 بامداد

    بیدار شدی و چشمت افتاد به تابت که به در اتاقت زدم

    الا تاب تاب عباسی....(.البته با صدای بلند داد میزدی)
    من :النا بخوااااااب....جون مادرت...ببین بابا جونم خوابه
    تو: الا تاب تاب*1000000000000000 بار

    بابا بغلت کرد و توی تاب گذاشتت...اما تا هلت نمی داد میگفتی :بابا تاب تاب عباسی بحون (بخون)
    تو :ماما تاب تاب عباسی بحون

    من و بابای بیچاره یه بالش آوردیم و جلوی تاب تو دراز کشیدیم.....داشتیم از خواب بیهوش میشدیم اما اگه هر کدوممون خوابمون می برد و نمی خوندیم داد میزدی:ماما تاب تاب بحون یا بابا تاب تاب بحون

    بابا ساعت 3 ناک اوت شد و خوابید اما من فلک زده تا ساعت 4 دور اتاق چرخیدم وشعر خوندم تا خوابیدی
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان