۰۰:۲۹ ۱۳۹۲/۴/۱۶
اردیبهشت 90
داشتم تلویزیون نگاه میکردم که النا صدام زد:الهه آب بحور (الهه آب میخوام)
همونطور که حواسم به تلویزیون بود پا شدم و توی لیوانش آب ریختم ...دادم دستش و اومدم نشستم
النا گفت مسی(مرسی)
اما من یادم رفت مثل همیشه بهش بگم نوش جون
دیدم النا تو آشپزخونه هی میگه :واااااااااااااااای واااااااااااااای وااااااااااااااااای
پاشدم رفتم تو آشپزخونه دیدم النا داره منو نگاه میکنه و همونطور که دستش رو لپشه سر رو تکون میده و میگه : ماما نوشه نوشه
یعنی نوش جون یادت رفت وقتی گفتم نوش جون آب خورد