شنیدین میگن هر دم از این باغ بری میرسد؟؟؟؟؟
قضیه هنرهای النا هم دقیقا همینه.....
تا یک ماه از دستش عاصی بودم چون هر بد و بیراهی که میشنید رو حفظ میکرد و چنان تکرار میکرد که خدای نکرده یادش نره که نگو و نپرس
هر وقت جایی میرفتیم و النا عصبانی میشد من و یوسف زهره ترک میشدیم که الان دوباره میگه کثـــــــــــــافت ...
اگه تایم بوسیدن و چلوندن النا از جانب بقیه بیش از 5 دقیقه میشد من میمردم و زنده میشدم .....
انقدر باهاش حرف زدم که النا بچه های بد حرف بد میزنن نه تو ..اما کو گوش شنوا....
آخریها روش نمیشد بگه مثلا کلک میزد میگفت: مامان نی نی مامانش رو کثافت کرد کثافت کرد
یعنی نینی به مامانش کثافت گفت.
و این کلمه رو با چنان تاکیدی میگفت که نگو......
خلاصه ما بیچاره شدیم تا این کثافت از دهن دخملی افتاد...
اما حالا ...
مد پاییز و زمستان 2011 گاز گرفتن شده ...
جلوی سینک داری ظرف میشوری یهو چنان ساق پات رو گاز میگیره که برق از چشمات میپره ...
خاله یوسف یه دختر 3 ساله داره که 11 ماه از النا بزرگتره...طفلک خیلی مظلومه و صداش در نمیاد...خیلی مهربونه و همش میخاد النا رو بوس کنه ..النا هم خیلی بدش یاد یکی آویزونش بشه قبلا میزد اما حالا گاز میگیره.... اون طفلک شده کتک خور النا
طفلک یه بار که النا بوسش کرده بود به مامانش گفت : مامان النا منو نزد بوسم کرد
کوثر یه ماشین شارژی خریده بود و با النا خیلی خوب بازی میکردن ...دوتایی تو ماشین نشسته بودند و النا رانندگی میکرد و کوثر مثلا جلوی مغازه ها میرفت خرید...
تا اینکه کوثر از ماشین پیاده شد و شارژ ماشین هم تموم شد ..کوثر میخواست سوار شه و النا فکر میکرد راه نرفتن ماشین تقصیر کوثره و نمیذاشت سوار شه ..عیب بزرگ کوثر جیغ های فرابنفشش هست ...یه جیغ بنفش کشید و دستش رو آورد سمت ماشین که النا چهار تا انگشت رو گذاشت دهنش و گاز گرفت ...
من و یوسف کلی باهاش حرف زدیم که دیگه نمیذاریم باهاش بازی کنه و بعد از ارشاد ظهر عاشورا رفتیم خونه مامان بزرگ یوسف خداییش باهم خوب بودن.داشتم لباس میپوشیدم که برگردیم که دیدم النا میگه :مامان دست کوثر رو گاز گرفتم ...
دیدم بله خانوم تو وقت اضافه دندوناش رو تیز کرده ....
خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا کلی خجالت کشیدم...