کلک زدن از نوع النایی
النا دیگه قدش به طبقه کابینت اپن میرسه و نمیشه چیزی رو اون رو قایم کرد چون میبینه ..
فلش مموری من و بابا یوسف هم روی این طبقه بود که النا دیدش..
النا : مامان فلش رو بده
من فلش خودم رو دادم ...
النا: مامان فلش بابا یوسف هم بده!!!!
من : آخه ازش اجازه نگرفتیم که ... بعدا بابا میگه چرا فلش منو برداشتین
النا : من اجازه گرفتم بابا یوسف گفت( صداش رو کلفت کرد) باشه گخترم (gokhtaram) برو باهاش باز کن...
قربونت برم که اینقدر ساده سرم رو شیره میمالی...