الهـــــــــــــــــــــــــــــی مامانت فدات شه دخملم که اینقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر تو برا عکاسی با آدم همکاری میکنی دوربین رو ببینی
محـــــــــــاله ندوی ..
محـــــــــاله لب و لوچه گرامی ات با حد اکثر زاویه یه ور نره ..
محـــــــــــــاله اخم نکنی
اینجوری بگم که آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ژستی
تابستون 90 از شمال رفتیم مشهد و اینجا هم توس هست
من بودم و بابا یوسف و توی آتیشپاره و البته دایی افشین و مامان مریم و بابا جون هم در نقش کمک عکاس هرچی بلد بودن بروز میدادن ...تو میدویدی و ما هم پشت سرت ...
دیگه دیدم هیچ جوری بند نمیشی گفتم: النا مامان ببین تو بزرگ شدی ...قوی شدی .میتونی این رو بلند کنی
تو هم که غیرتی مادر .
.. اومدی و دست بکار شدی منم ازت عکس گرفت
هورا سرت رو شیره مالیدم