خانه
155K

النا: موهبت الهی (خاطرات و عکسهای النا)

  • ۲۳:۵۷   ۱۳۹۲/۴/۲۹
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    امروز برا کاری با النا رفتم پلیس +10

    دفتر پلیس+10 طبقه دوم بود و وقتی کارمون تموم شد النا اصرار داشت که خودش از پله ها پایین بیاد .
    . من هم دستش رو گرفته بودم و با هم پایین میومدیم... راه پله هم شلوغ بود و همش باید حواسم بود که کسی به النا نخوره ...

    یک دفعه دیدم النا وسط پاگرد خم شده و داره به پاچه شلوارش دست میزنه .. مردم هم پشت سرش ایستاده بودن ...
    گفتم :چیه مامان راه بیا ..ببین راه رو بند آوردی !!! مردم میخان رد شن!!!

    النا: مامان بذار آستین شلوارم رو درست کنم گیده ( دیگه به زبان النا گیده است)
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان