فروردین 91
چند بار پروژه از پوشک گرفتن النا رو شروع کردم و هی شکست خوردم
یه بار که خودش رو خیس کرده بود اومد و گفت :
مامان تو الان عصبی هستی؟منم از همه چی بیخبر گفتم: ن
ـــــــــــــــــه مامان جان .چرا عصبی باشم گفت : پ
س مامان بشورش پوشکش کن این یکی از شکستهام بود ..خلاصه بعد از برره ای ها من همش از دشمن فرضی شکست میخوردم
چند روز پیش النا رو روی صندلی اش نشوندم و گفتم
:آفرین مامان هر وقت پی پی اومد بگو بیام بشورمتالنا:
مامان پی پی نیومدمن:
نه مامان تلاش کن میاد النا
:تلاش کردم ...نیومد من:
بگو پی پی بیا...اون وقت میاد النا داد میزد که
پی پی بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــا پی پی بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــابعد خودش صداش رو عوض کرد و با صدای بم و کلفتی گفت:
باشه گخترم ..اومدم خداییش مردم از خنده