خانه
156K

النا: موهبت الهی (خاطرات و عکسهای النا)

  • ۰۰:۱۲   ۱۳۹۲/۴/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    فروردین 91

    چند بار پروژه از پوشک گرفتن النا رو شروع کردم و هی شکست خوردم

    یه بار که خودش رو خیس کرده بود اومد و گفت : مامان تو الان عصبی هستی؟

    منم از همه چی بیخبر گفتم: نـــــــــــــــــه مامان جان .چرا عصبی باشم
     
    گفت : پس مامان بشورش پوشکش کن


    این یکی از شکستهام بود ..خلاصه بعد از برره ای ها من همش از دشمن فرضی شکست میخوردم
    چند روز پیش النا رو روی صندلی اش نشوندم و گفتم :آفرین مامان هر وقت پی پی اومد بگو بیام بشورمت

    النا: مامان پی پی نیومد

    من:نه مامان تلاش کن میاد

    النا:تلاش کردم ...نیومد

    من: بگو پی پی بیا...اون وقت میاد

    النا داد میزد که پی پی بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــا پی پی بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

    بعد خودش صداش رو عوض کرد و با صدای بم و کلفتی گفت:باشه گخترم ..اومدم

    خداییش مردم از خنده
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان