| بهزاد لابی : این مال یکی از دوستامه، که خیلی داستانش جالب بود، وقتی فهمید که اصلش چیه(با اینکه با چیزی که اون میشنید خیلی فرق داشت!!!) خورد تو ذوقش و گفت اینی که من میشنیدم خیلی باحالتره : ترانه مرد تنهای شهیار قنبری رو که فرهاد خونده یه جا میگه : با لبهای تشنه به عکس یه چشمه نرسید تا ببینه قطره، قطره آب ... میشنید : حالا پای تشنه(!!!) به عکس ... میگفت پای تشنه استعاره از یه نوع بی رمقی هست در عین اینکه تشنه جلو رفتنه! | |
چه تفسیر فلسفه مانندی هم داشته واسه خودش!!!