داستان 15 - داستان ماموریت ما در زندگی چیست ؟
روزی
خبرنگاری از ریچارد باخ- نویسنده ی مشهور- پرسید:” چگونه خواهم فهمید که
ماموریت من در زندگی تمام شده است؟” ریچارد باخ در جواب گفت:” اگر هنوز
دارید نفس می کشید، آن را تمام نکرده اید. گواه من بر این حرف آدمهای
فراوانی هستند که کار و وظیفه ی خود و یا به بیان سانسکریت ” درامای” خود
را انجام نمی دهند. مردمان فراوانی را می بینم که در حدی خیلی کوچک بازی می
کنند و به منیت خودشان که بر پایه ی ترس استوار است اجازه می دهند بر آنها
حکومت کند.نتیجه این می شود که تعداد زیادی از ما از نظر زندگی خود و
مشارکتی که با دیگران داریم با تمام ظرفیتمان زندگی نمی کنیم. این مطلب در
این خلاصه می شود:” اگر شما نه، پس چه کسی؟” فرزانه ی ژرف نگر “” ماریان
ویلیامسون” در تکمیل سخن ” ریچارد باخ” می گوید:” شما مخلوق خدا هستید.
بازیهای کوچکتان به دنیا خدمتی نمی کند. بی میل نشان دادن خود به کار مردم
تا آنهایی که در کنارتان هستند احساس نا امنی نکنند،هدایت گرانه نیست. ما
در پرتو افشانی به یکدیگر معنا شده ایم. ما آفریده شده ایم تا شکوه نور
خدایی را که در درون ماست، متجلی کنیم. این طور نیست که این نور تنها در
بعضی از ما وجود داشته باشد، این نور هر کسی هست و هر وقت که ما به نور خود
اجازه می دهیم تا بتابد، به طور ناخود آگاه به مردم نیز این اجازه را می
دهیم که آنها هم همین کار را انجام دهند. وقتی که ما از ترس خود، خودمان را
رها می کنیم، حضور ما به طور خود به خود دیگران را نیز آزاد و رها می
کند.”