خانه
126K

ماجراهای دانشجویی

  • ۱۰:۳۷   ۱۳۹۳/۱/۱۷
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    ههه آره آره حتمن همینطوره
    الان اون دوستت که نحوه ی مخ زنی شوهرش رو تعریف کردی، داره تو یه سایت دیگه مینویسه که :
    بچه ها دانشجو که بودیم یه همکلاسی داشتیم اسمش مونا بود. همخونه هم بودیم.
    بعد اون عاشق یه پسره شده بود اسمش حامد بود. ولی حامد خیلی از اون سر بود، کلی هم خاطر خواه داشت، واسه همین هی مونا میومد شبا رو شونه ی من گریه میکرد که من حامد رو میخوام و چیکار کنم. تا اینکه من دست به کار شدم و یه فسنجون خفن درست کردم و با هم بردیم دم خونه حامد اینا و مونا داد فسنجون رو به مامانش و روشم با گردو نوشته بود که "غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو"
    همین جمله و فسنجون دل حامد رو زد و نه چیز به دست آورد و اومد با مونا دوست شد
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان