ياقوت : اين خاطره مال يكى از دوستامه!مى گفت: يه دختره تو كلاسمون بود كه هميشه رديف اول مى نشست و آخر كلاس كه مى شد وسايلشو مى گذاشت توى كوله اش و زيپش را مى بست و مى گفت: استاد! خسته نباشيد! استادها هم معمولا ديگه درس را تموم مى كردن. يك روز وقتى اومد زيپ كوله اش را ببنده، استاد گفت: زيپت را نبند، هنوز كارم تموم نشده!!!مى گفت: از اون به بعد ديگه دختره نه رديف اول نشست و نه سر كلاس حرفى زد!!!