سلام علیکم
رمان والس خداحافظیاثر ارزنده ی
میلان کوندرا نویسنده ی چک... صاحب آثاری مثل عشق های خنده دار، زندگی جای دیگری است، شوخی، بار هستی و ...
تقریبا همه ی کتاب های کوندرا رو خودنم، بعضی ها رو دوباره و سه باره حتی؛
قریب 10 یا 12 سال پیش رمان
والس خداحافظی به ترجمه عباس پژمان رو خوندم، هفته گذشته دوباره خوندمش و همون لذتی رو بردم که اون موقع برده بودم.
صحنه حادثه شهری دارای آب معدنی است که زنان در جستجوی باروری به آنجا رفت و آمد میکنند؛ روزنا در این شهر پرستار است و دوستی به نام فرانتیشک دارد که متخصص دستگاهها سرمازاست. روزنا دو ماه پیش از آن با کلیما ، نوازنده معروف ترومپت در پایتخت، معاشقه کرده است. چون در پی آن باردار میشود، تصمیم میگیرد که زندگی اش را با تام وجود به شهرت نوازنده ترومپت پیوند زند و از ابتذال فرانتیشک چشم بپوشد. رمان با تلفن کردن به کلیما آغاز میشود که از صبح روز دوم، وحشتزده به شهر آب معدنی میآید. کلیما با عجله به نزد دوست خود برتلف میرود؛ امریکایی ثروتمند و مبتلا به بیماری قلبی، نوعی قدیس متجدد که سرش گاهی به هالهای کبود روشن میشود. برتلف او را به نزد دکتر اشکرتا ، پزشک زنان و رئیس کمیسیون بسیار سختگیر ناظر بر سقط جنین، میبرد. آن پزشک عجیب آماده کمک است؛ اما کلیما زشتی و بدذاتی دنیا را میبیند که در مقابلش قد برافراشته است و تجسمبخش این زشتی پدر روزنا است که لبریز از ترشرویی، به اتفاق چند بازنشسته دیگر، شکار سگهای ولگرد را ترتیب میدهد. و اگر رزنا عاشق برتلف نمیشد، این دنیای ترشروی سرانجام بر کلیما فایق میآمد و اعمال روزنا را از دور هدایت میکرد. همان برتلف، فرشته شصت ساله است که روح روزنا را از بار اننتخاب ناممکن میان یک متخصص وسایل سرمازا و یک ستاره میرهاند و به نظر میرسد که قادر است سرانجام اضطراب زن جوان بدبخت را زایل کند. اما شخصیت دیگری سر راه آنان قرار میگیرد: یاکوب، از دوستان قدیمی پزشک زنان. او سالها پیش از آن، پس از رویارویی با شکنجه و زندان (ماجرا جایی در اروپای مرکزی و در دوران کمونیستی میگذرد)، چون در آرزوی داشتن مکانی بود تا هرلحظه که بخواهد زندگی را ترک گوید، از اشکرتا خواسته بود تا برایش قرصی مرگآور درست کند. او، مانند بازدیدکنندهای که از جهنم گذشته ها آمده باشد، پیش از مهاجرت نهایی، برای وداع به شهر آب معدنی وارد میشود؛ و همان قرص اوست که به شکلی بیمعنی به زندگی زن پرستار خاتمه میدهد. شاید این سیاهترین رمان کوندرا باشد. والس وداع ما را به این نکته ظنین میکند که قربانیان بهتر از جلادان خود نیستند و بهترین واقعهای که ممکن است برای کره زمین پیش آید نجات یافتن از چنگال انسان است. با این همه، والس وداع، سرگرمکنندهترین و خیالانگیزترین رمانی است که کوندرا نوشته است: گویی که هدف آن است که ما بیمعنایی فاجعه های انسانی را درک کنیم.