ازدواج از آن دست اتفاقهایی است که در زندگی همه ما نقطه عطفی بزرگ و اساسی به حساب میآید؛ اتفاقی که اگر با چشمانی باز و با کمک عقل و البته چاشنی عشق همراه باشد، میتواند باعث خوشبختی و اوج گرفتن انسان شود و دریچههایی جدید از زندگی را به روی او باز نماید.
در میان انواع ازدواجهایی که در صنوف مختلف صورت میگیرد، ازدواجهایی سینمایی به واسطه جذابیت سینما برای مردم، زیرذرهبین جامعه قرار دارند و خیلی زود سر و صدا به پا میکنند. آخرین مورد از ازدواجهای سینمایی که همین چندی پیش در سایتهای اینترنتی سر و صدای زیادی به همراه داشت، ازدواج ماهچهره خلیلی ، بازیگر خوب و پرکار کشورمان بود.
تیتر خبر این بود: «ازدواج ماهچهره خلیلی با یکی از تصویربرداران مطرح سینما!» در این خبر اسمی از همسر ماه چهره خلیلی برده نشده بود تا بازار شایعات در این مورد حسابی داغ شود و هر کسی از ظن خود یار خانم خلیلی را پیدا کند! در این گفتوگوی جالب و پرتیتر برای اولین بار پای صحبتهای ماهچهره خلیلی و همسر هنرمند خوش انرژیاش، «ابراهیم اشرفی» نشستیم و داستان آشنایی و ازدواج آنها را مرور کردیم.
• یکی – دو هفته پیش خبر ازدواج شما در فضای مجازی منتشر شد و سر و صدای زیادی هم به پا کرد. چرا اینقدر بیسروصدا؟
ابراهیم: خیلی هم بیسروصدا نبود. حدود سه ماه برای برگزاری مراسم برنامهریزی کرده بودیم و اینطور نبود که امروز تصمیم بگیریم و فردا ازدواج کنیم!
ماهچهره خلیلی: البته به نسبت ازدواجهای معمول، دوران نامزدی کمتری داشتیم. رابطه ما از ابتدا با قصد ازدواج شکل گرفت و میدانستیم از رابطه چه میخواهیم. ما سه ماه نامزد بودیم و در این مدت بیشتر با هم آشنا شدیم، برنامهریزی و بعد هم ازدواج کردیم.
• گفتید از ابتدا با قصد ازدواج وارد رابطه شدید. این، یعنی حس کردید آدم موردنظرتان را پیدا کردهاید؟
ابراهیم: یک مثلی وجود دارد که میگوید: «وقتی حس کردی یک نفر هست که به حرفهایت گوش میکند، وقت ازدواجت فرا رسیده!» این حس سراغ من هم آمده بود و حس کردم ماهچهره همان آدمیست که میتواند حرفهایم را بشنود و در کنارم باشد.
ماهچهره خلیلی: راستش خیلی درگیر کار بودم و تمرکز زیادی روی زندگی شخصیام نداشتم و در روزهایی که اصلا انتظار ازدواج را نمیکشیدم و به آن فکر نمیکردم، این موضوع اتفاق افتاد. در این سالها یا مدام درگیر کار بودم یا برای دیدار خانوادهام به لندن میرفتم و واقعا وقتی برای فکر کردن به ازدواج نداشتم، اما همانطور که گفتم درست لحظهای که به ازدواج فکر نمیکردم، اتفاق افتاد.
*همه ما تصویر مبهمی از همسر آیندهمان در ذهنمان ترسیم میکنیم. انتخابی که داشتهاید چقدر به تصویر ذهنیتان نزدیک است؟
ماهچهره خلیلی: هیچوقت به این فکر نکرده بودم که شوهرم باید چه تیپ و قیافهای داشته باشد، بلکه یکسری ویژگی اخلاقی بود که برای انتخاب همسر آیندهام مدنظر داشتم. مهمترین موضوع این بود کسی را انتخاب کنم که بتواند مرا درک کند. من گاهی حتی برای خودم هم پیچیده میشوم و خودم هم نمیتوانم به راحتی خودم را درک کنم! به همین دلیل دنبال آدمی بودم که بتواند درکم کند و به خواستههایم احترام بگذارد. یک بار که با پدرم در مورد همسر آیندهام صحبت میکردم و ایدهآلهایم را در مورد ازدواج میگفتم، پدرم میگفت آدمی را که تو میخواهی باید سفارش بدهیم تا بسازند! (خنده) اما امروز خوشحالم که ابراهیم در کنارم است و با حضورش مرا به آرامش کامل رسانده است.
ابراهیم: به دلیل مشغله کاری که داشتم هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسد که بخواهم ازدواج کنم. البته این به معنای فرار از مسئولیت نبود و با توجه به شرایط کاری پدرم و سفرهای متعددی که داشت، در قبال خانوادهام مسئولیت داشتم و با این مقوله بیگانه نبودم. با خودم میگفتم حالا برای ازدواج وقت هست و نباید عجلهای برای آن داشته باشم. اما وقتی ماهچهره را دیدم و با هم آشنا شدیم نگرشم در مورد ازدواج عوض شد.
• پس در نهایت ماجرای این خواستگاری خاص به کجا ختم شد؟
ابراهیم: در فرصتهای مختلف قصد داشتم موضوع را با ماهچهره در میان بگذارم و صحبت ازدواج را پیش بکشم اما هر بار اتفاقی میافتاد و نمیتوانستم این کار را انجام بدهم. تا اینکه بدون مقدمه گفتم، من دیگر نمیتوانم صبر کنم. همسر من میشوی؟ (خنده)
• و واکنش ماهچهره بعد از گرفتن حلقه چی بود؟
ابراهیم: برای چند لحظه شوکه شده بود و نفس نمیکشید. بعد هم اشک شوق در چشمانش حلقه زد.
ماهچهره خلیلی: آره گریهام گرفت چون واقعا فکر نمیکردم اینقدر زود به جایی برسیم که هر دو نفرمان مایل به ازدواج با هم باشیم. گریهام به این دلیل بود که خیلی دوست داشتم بگویم آره! ابراهیم از من پرسید با من ازدواج میکنی؟ من هم در پاسخ گفتم هیچ چیز در دنیا برایم خوشحال کنندهتر از این نیست که همسر تو باشم!
• از مراسم ازدواجتان برایمان بگویید.
ماهچهره: بین خواستگاری تا روز عروسی فقط سه ماه فاصله بود و به دلیل این که قراردادهای کاری داشتیم تصمیم گرفتیم زودتر مراسم ازدواج را برپا کنیم تا این جشن با کارمان تداخل پیدا نکند. مراسم ازدواج ما به دلیل اینکه اقوام و خانوادهام خارج از کشور زندگی میکنند، در ایران برگزار نشد و این جشن را همراه با 50 نفر از همسفرهایمان در خارج از کشور برگزار کردیم.
• پس هم عروسی بود و هم ماه عسل...
ابراهیم: نه، ماه عسل نبود، بیشتر یک دید و بازدید بود. در واقع هم فال بود هم تماشا! این مراسم بهانهای شد تا اعضای فامیل که سالها بود یکدیگر را ندیده بودند، دور هم جمع شوند. خوشحالیم که شور و شوق این دید و بازدید با شادی مراسم عروسی ما توام شد.
• چطور با هم آشنا شدید؟
ماهچهره خلیلی: سر یکی از پروژهها با هم همکاری داشتیم و آشنا شدیم. آن کار خیلی سخت و طولانی بود و من و ابراهیم خیلی زود با هم وارد تعامل شدیم و سر صحنه راجع به کار صحبت میکردیم و به یکدیگر ایده میدادیم. به نظر من در شرایط کار خیلی بهتر میتوان یک نفر را شناخت. در همان چند ماه، اگرچه هنوز بحث ازدواج مطرح نبود، اما تا حد قابلتوجهی با خصوصیات اخلاقی ابراهیم آشنا شدم. فکر میکنم اگر یک نفر پیدا شود که بتواند اینقدر دوست خوبی برای تو باشد، قطعا میتواند به عنوان همسر هم در کنارت قرار بگیرد.
• زندگی شما یک اتفاق عاشقانه است یا این عشق قرار است در طول زندگی به وجود بیاید؟
ماهچهره خلیلی: رابطه ما اگرچه قبل از ازدواج عمر بلندی نداشت، اما به جایی رسیدیم که حس کردیم نمیتوانیم بدون هم ادامه دهیم و باید وارد زندگی مشترک شویم. آنقدر نقاط و اهداف مشترک بین ما وجود داشت که از یک جایی به بعد حس نمیکردم ابراهیم یک انسان غریبه است. بلکه او را جزوی از وجود خودم میدانستم. بیشک بدون عشق این زندگی شکل نمیگرفت.
*چه کسی برای اولینبار حرف ازدواج را پیش کشید؟
ابراهیم: به رسم معمول پیشنهاد از طرف من مطرح شد. مدتها بود که تصمیم خودم را گرفته بودم و میخواستم موضوع ازدواج را مطرح کنم. ماهچهره تهران نبود و در شهرستان مشغول فیلمبرداری بود که حلقه نامزدی سفارش دادم و منتظر فرصت خوبی بودم تا به شکلی خاص از او خواستگاری کنم.
ماهچهره خلیلی: ابراهیم خیلی سنتی جلو رفت. من در جریان سفارش حلقه نبودم. از طرف دیگر، جالب است بدانید که ابراهیم پیش از سفارش حلقه، بدون اینکه من مطلع شوم با پدر و مادرم صحبت کرده بود و از آنها اجازه خواسته بود تا از من خواستگاری کند.
ابراهیم: ماهچهره از شهرستان برگشت و من هم دنبال فرصتی بودم که بتوانم خواستگاری خاصی از ماهچهره داشته باشم. حتی یک بار که به همراه ماهچهره، خواهرش (گلچهره) و باجناقم (بهنام) به کیش رفتیم، تصمیم گرفتم زیر آب و با لباس غواصی حلقه را به ماهچهره بدهم و از او خواستگاری کنم که البته خوب شد این اتفاق نیفتاد... (خنده).
ماهچهره خلیلی: بعدها که فهمیدم ابراهیم قصد داشته به این شکل موضوع خواستگاری را مطرح کند، گفتم خدا را شکر که این کار را نکردی، چون لوازم غواصی خیلی دست و پای آدم را میگیرد (خنده).
*با توجه به اینکه خانواده ماهچهره در ایران زندگی نمیکنند مراسم خواستگاری رسمی به چه شکل انجام شد؟
ابراهیم: جالب است بدانید خواستگاری رسمی ما از طریق نرمافزار OOVOO برگزار شد! یک لپتاپ درخانه آقای خلیلی و یک لپتاپ در خانه ما روشن بود و خانوادهها از این طریق یکدیگر را میدیدند.
ماهچهره خلیلی: صحبتها بهصورت تلفنی انجام شده بود. برای تولد پدر و برادرم به لندن رفته بودم که موضوع خواستگاری ابراهیم را خانوادهام با من درمیان گذاشتند و قرار شد، خواستگاری به شکل سنتی از طریق اینترنت انجام شود. خانواده ابراهیم میوه و شیرینی و گل گرفته بودن و جلوی لپتاپ قرار داده بودند. ما هم دقیقا این کار را انجام داده بودیم و خانوادهها از طریق اینترنت دقیقا به همان شکل سنتی مراسم خواستگاری را انجام دادند. در نهایت هم خانواده ابراهیم نقل پاشیدند و من هم رفتم و چایی آوردم. (خنده)
• اگرچه شب عروسی یکی از خاطرهانگیزترین شبهای عمر هر انسانی است اما به دلیل خستگیهایی که در پی دارد به خیلی از عروس و دامادها خوش نمیگذرد. برای شما هم همین موضوع مصداق داشت؟
ابراهیم: به من که خیلی خوش گذشت و آن شب حس میکردم روی ابرها هستم. اکثر مهمانها میگفتند تا به حال در هیچ عروسی اینقدر به آنها خوش نگذشته بود. ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم و آنقدر به ما خوش گذشت که هنوز هم مدام راجع به آن صحبت میکنیم.
ماهچهره خلیلی: به ما واقعا خوش گذشت. ما برای این مراسم سه ماه برنامهریزی کرده بودیم و تمام تلاشمان را به کار بستیم تا همه چیز به بهترین شکل ممکن اجرا شود، اما با این حال با هم قرار گذاشته بودیم که اگر هر اتفاق بدی هم افتاد باز ما از لحظاتمان لذت ببریم. البته خدا را شکر همه چیز عالی و حتی فراتر از حد تصورمان پیش رفت و همه چیز رویایی بود. خواهرها و برادرهای من و ابراهیم هم در این مراسم به عنوان ساقدوش در کنارمان بودند و خیلی به ما کمک کردند تا خیالمان راحت باشد و شب خوبی را پشت سر بگذاریم.
• و مهریه چطور تعیین شد؟
ماهچهره خلیلی: شاید باورکردنش سخت باشد اما ما تا لحظهای که سر سفر عقده نشستیم و عاقد از ما در مورد میزان مهریه سوال کرد، حرفی در این مورد نزده بودیم.
• ولی اکثر دخترها دوست دارند مهریهشان بالا باشد...
ماهچهره خلیلی: من به مهریه زیاد اعتقادی ندارم. در دوران نامزدی هیچ وقت راجع به مهریه صحبت نکرده بودیم و وقتی عاقد در این مورد از ما سوال کرد، من و ابراهیم با تعجب به هم نگاه میکردیم.
ابراهیم: واقعا این موضوع برایمان اهمیت نداشت...
ماهچهره خلیلی: آدمها خودشان انتخاب میکنند که یک زندگی مشترک را آغاز کنند و اگر خدایی نکرده روزی با هم تعامل خوبی نداشتند، باز هم باید به اتفاق هم به این نتیجه برسند که نمیتوانند با هم ادامه دهند! این درست نیست که از مهریه به عنوان یک عنصر فشار استفاده شود. فکر میکنم ارزش زن خیلی بالاتر از مبالغی است که برای مهریه در نظر گرفته میشود.
• ماه عسل کجا رفتید؟
ماهچهره خلیلی: چون جشن عروسیمان خارج از کشور بود و یکسری از مهمانها بعد از 20-30 سال با یکدیگر دیدار میکردند، هیجان زیادی به ما منتقل شده بود و واقعا نیاز داشتیم کمی استراحت کنیم. از طرف دیگر باید خیلی زود به پروژههایی که قرارداد داشتیم ملحق میشدیم و به همین دلیل هم فرصتی برای سفر ماه عسل نداشتیم. خدا را چه دیدید شاید ماه عسل به برزیل رفتیم تا از تیمملی کشورمان هم حمایت کنیم.
• اگر مادر شوید باید شاهد کمرنگتر شدن حضورتان در عرصه بازیگری باشیم؟
ماهچهره خلیلی: تا الان زمان زیادی از زندگیام را به سینما و کار اختصاص دادهام. بنابراین بدون شک اگر عضو جدیدی وارد زندگی ما شود بخش بزرگی از وقتم را به او اختصاص خواهم داد.
• و از الان برای فرزندتان اسم انتخاب کردهاید؟
ماهچهره خلیلی: پدر و مادرهایمان قبلا این کار را انجام دادهاند. فامیلی ابراهیم، اشرفی است و نامخانوادگی من هم خلیلی است که از تلفیق این دو کلمه اسم «اشلی» را برای پسرمان انتخاب کردهاند. (خنده)
ابراهیم: اگر فرزندمان دختر شود نامش را «ماهیما» خواهیم گذاشت که تلفیقی است از نام ابراهیم و ماهچهره که البته به زبان هندی به معنای شکوه و عظمت پروردگار است.
ازدواج از آن دست اتفاقهایی است که در زندگی همه ما نقطه عطفی بزرگ و اساسی به حساب میآید؛ اتفاقی که اگر با چشمانی باز و با کمک عقل و البته چاشنی عشق همراه باشد، میتواند باعث خوشبختی و اوج گرفتن انسان شود و دریچههایی جدید از زندگی را به روی او باز نماید.
در میان انواع ازدواجهایی که در صنوف مختلف صورت میگیرد، ازدواجهایی سینمایی به واسطه جذابیت سینما برای مردم، زیرذرهبین جامعه قرار دارند و خیلی زود سر و صدا به پا میکنند. آخرین مورد از ازدواجهای سینمایی که همین چندی پیش در سایتهای اینترنتی سر و صدای زیادی به همراه داشت، ازدواج ماهچهره خلیلی ، بازیگر خوب و پرکار کشورمان بود.
تیتر خبر این بود: «ازدواج ماهچهره خلیلی با یکی از تصویربرداران مطرح سینما!» در این خبر اسمی از همسر ماه چهره خلیلی برده نشده بود تا بازار شایعات در این مورد حسابی داغ شود و هر کسی از ظن خود یار خانم خلیلی را پیدا کند! در این گفتوگوی جالب و پرتیتر برای اولین بار پای صحبتهای ماهچهره خلیلی و همسر هنرمند خوش انرژیاش، «ابراهیم اشرفی» نشستیم و داستان آشنایی و ازدواج آنها را مرور کردیم.
• یکی – دو هفته پیش خبر ازدواج شما در فضای مجازی منتشر شد و سر و صدای زیادی هم به پا کرد. چرا اینقدر بیسروصدا؟
ابراهیم: خیلی هم بیسروصدا نبود. حدود سه ماه برای برگزاری مراسم برنامهریزی کرده بودیم و اینطور نبود که امروز تصمیم بگیریم و فردا ازدواج کنیم!
ماهچهره خلیلی: البته به نسبت ازدواجهای معمول، دوران نامزدی کمتری داشتیم. رابطه ما از ابتدا با قصد ازدواج شکل گرفت و میدانستیم از رابطه چه میخواهیم. ما سه ماه نامزد بودیم و در این مدت بیشتر با هم آشنا شدیم، برنامهریزی و بعد هم ازدواج کردیم.
• گفتید از ابتدا با قصد ازدواج وارد رابطه شدید. این، یعنی حس کردید آدم موردنظرتان را پیدا کردهاید؟
ابراهیم: یک مثلی وجود دارد که میگوید: «وقتی حس کردی یک نفر هست که به حرفهایت گوش میکند، وقت ازدواجت فرا رسیده!» این حس سراغ من هم آمده بود و حس کردم ماهچهره همان آدمیست که میتواند حرفهایم را بشنود و در کنارم باشد.
ماهچهره خلیلی: راستش خیلی درگیر کار بودم و تمرکز زیادی روی زندگی شخصیام نداشتم و در روزهایی که اصلا انتظار ازدواج را نمیکشیدم و به آن فکر نمیکردم، این موضوع اتفاق افتاد. در این سالها یا مدام درگیر کار بودم یا برای دیدار خانوادهام به لندن میرفتم و واقعا وقتی برای فکر کردن به ازدواج نداشتم، اما همانطور که گفتم درست لحظهای که به ازدواج فکر نمیکردم، اتفاق افتاد.
*همه ما تصویر مبهمی از همسر آیندهمان در ذهنمان ترسیم میکنیم. انتخابی که داشتهاید چقدر به تصویر ذهنیتان نزدیک است؟
ماهچهره خلیلی: هیچوقت به این فکر نکرده بودم که شوهرم باید چه تیپ و قیافهای داشته باشد، بلکه یکسری ویژگی اخلاقی بود که برای انتخاب همسر آیندهام مدنظر داشتم. مهمترین موضوع این بود کسی را انتخاب کنم که بتواند مرا درک کند. من گاهی حتی برای خودم هم پیچیده میشوم و خودم هم نمیتوانم به راحتی خودم را درک کنم! به همین دلیل دنبال آدمی بودم که بتواند درکم کند و به خواستههایم احترام بگذارد. یک بار که با پدرم در مورد همسر آیندهام صحبت میکردم و ایدهآلهایم را در مورد ازدواج میگفتم، پدرم میگفت آدمی را که تو میخواهی باید سفارش بدهیم تا بسازند! (خنده) اما امروز خوشحالم که ابراهیم در کنارم است و با حضورش مرا به آرامش کامل رسانده است.
ابراهیم: به دلیل مشغله کاری که داشتم هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسد که بخواهم ازدواج کنم. البته این به معنای فرار از مسئولیت نبود و با توجه به شرایط کاری پدرم و سفرهای متعددی که داشت، در قبال خانوادهام مسئولیت داشتم و با این مقوله بیگانه نبودم. با خودم میگفتم حالا برای ازدواج وقت هست و نباید عجلهای برای آن داشته باشم. اما وقتی ماهچهره را دیدم و با هم آشنا شدیم نگرشم در مورد ازدواج عوض شد.
• پس در نهایت ماجرای این خواستگاری خاص به کجا ختم شد؟
ابراهیم: در فرصتهای مختلف قصد داشتم موضوع را با ماهچهره در میان بگذارم و صحبت ازدواج را پیش بکشم اما هر بار اتفاقی میافتاد و نمیتوانستم این کار را انجام بدهم. تا اینکه بدون مقدمه گفتم، من دیگر نمیتوانم صبر کنم. همسر من میشوی؟ (خنده)
• و واکنش ماهچهره بعد از گرفتن حلقه چی بود؟
ابراهیم: برای چند لحظه شوکه شده بود و نفس نمیکشید. بعد هم اشک شوق در چشمانش حلقه زد.
ماهچهره خلیلی: آره گریهام گرفت چون واقعا فکر نمیکردم اینقدر زود به جایی برسیم که هر دو نفرمان مایل به ازدواج با هم باشیم. گریهام به این دلیل بود که خیلی دوست داشتم بگویم آره! ابراهیم از من پرسید با من ازدواج میکنی؟ من هم در پاسخ گفتم هیچ چیز در دنیا برایم خوشحال کنندهتر از این نیست که همسر تو باشم!
• از مراسم ازدواجتان برایمان بگویید.
ماهچهره: بین خواستگاری تا روز عروسی فقط سه ماه فاصله بود و به دلیل این که قراردادهای کاری داشتیم تصمیم گرفتیم زودتر مراسم ازدواج را برپا کنیم تا این جشن با کارمان تداخل پیدا نکند. مراسم ازدواج ما به دلیل اینکه اقوام و خانوادهام خارج از کشور زندگی میکنند، در ایران برگزار نشد و این جشن را همراه با 50 نفر از همسفرهایمان در خارج از کشور برگزار کردیم.
• پس هم عروسی بود و هم ماه عسل...
ابراهیم: نه، ماه عسل نبود، بیشتر یک دید و بازدید بود. در واقع هم فال بود هم تماشا! این مراسم بهانهای شد تا اعضای فامیل که سالها بود یکدیگر را ندیده بودند، دور هم جمع شوند. خوشحالیم که شور و شوق این دید و بازدید با شادی مراسم عروسی ما توام شد.
• چطور با هم آشنا شدید؟
ماهچهره خلیلی: سر یکی از پروژهها با هم همکاری داشتیم و آشنا شدیم. آن کار خیلی سخت و طولانی بود و من و ابراهیم خیلی زود با هم وارد تعامل شدیم و سر صحنه راجع به کار صحبت میکردیم و به یکدیگر ایده میدادیم. به نظر من در شرایط کار خیلی بهتر میتوان یک نفر را شناخت. در همان چند ماه، اگرچه هنوز بحث ازدواج مطرح نبود، اما تا حد قابلتوجهی با خصوصیات اخلاقی ابراهیم آشنا شدم. فکر میکنم اگر یک نفر پیدا شود که بتواند اینقدر دوست خوبی برای تو باشد، قطعا میتواند به عنوان همسر هم در کنارت قرار بگیرد.
• زندگی شما یک اتفاق عاشقانه است یا این عشق قرار است در طول زندگی به وجود بیاید؟
ماهچهره خلیلی: رابطه ما اگرچه قبل از ازدواج عمر بلندی نداشت، اما به جایی رسیدیم که حس کردیم نمیتوانیم بدون هم ادامه دهیم و باید وارد زندگی مشترک شویم. آنقدر نقاط و اهداف مشترک بین ما وجود داشت که از یک جایی به بعد حس نمیکردم ابراهیم یک انسان غریبه است. بلکه او را جزوی از وجود خودم میدانستم. بیشک بدون عشق این زندگی شکل نمیگرفت.
*چه کسی برای اولینبار حرف ازدواج را پیش کشید؟
ابراهیم: به رسم معمول پیشنهاد از طرف من مطرح شد. مدتها بود که تصمیم خودم را گرفته بودم و میخواستم موضوع ازدواج را مطرح کنم. ماهچهره تهران نبود و در شهرستان مشغول فیلمبرداری بود که حلقه نامزدی سفارش دادم و منتظر فرصت خوبی بودم تا به شکلی خاص از او خواستگاری کنم.
ماهچهره خلیلی: ابراهیم خیلی سنتی جلو رفت. من در جریان سفارش حلقه نبودم. از طرف دیگر، جالب است بدانید که ابراهیم پیش از سفارش حلقه، بدون اینکه من مطلع شوم با پدر و مادرم صحبت کرده بود و از آنها اجازه خواسته بود تا از من خواستگاری کند.
ابراهیم: ماهچهره از شهرستان برگشت و من هم دنبال فرصتی بودم که بتوانم خواستگاری خاصی از ماهچهره داشته باشم. حتی یک بار که به همراه ماهچهره، خواهرش (گلچهره) و باجناقم (بهنام) به کیش رفتیم، تصمیم گرفتم زیر آب و با لباس غواصی حلقه را به ماهچهره بدهم و از او خواستگاری کنم که البته خوب شد این اتفاق نیفتاد... (خنده).
ماهچهره خلیلی: بعدها که فهمیدم ابراهیم قصد داشته به این شکل موضوع خواستگاری را مطرح کند، گفتم خدا را شکر که این کار را نکردی، چون لوازم غواصی خیلی دست و پای آدم را میگیرد (خنده).
*با توجه به اینکه خانواده ماهچهره در ایران زندگی نمیکنند مراسم خواستگاری رسمی به چه شکل انجام شد؟
ابراهیم: جالب است بدانید خواستگاری رسمی ما از طریق نرمافزار OOVOO برگزار شد! یک لپتاپ درخانه آقای خلیلی و یک لپتاپ در خانه ما روشن بود و خانوادهها از این طریق یکدیگر را میدیدند.
ماهچهره خلیلی: صحبتها بهصورت تلفنی انجام شده بود. برای تولد پدر و برادرم به لندن رفته بودم که موضوع خواستگاری ابراهیم را خانوادهام با من درمیان گذاشتند و قرار شد، خواستگاری به شکل سنتی از طریق اینترنت انجام شود. خانواده ابراهیم میوه و شیرینی و گل گرفته بودن و جلوی لپتاپ قرار داده بودند. ما هم دقیقا این کار را انجام داده بودیم و خانوادهها از طریق اینترنت دقیقا به همان شکل سنتی مراسم خواستگاری را انجام دادند. در نهایت هم خانواده ابراهیم نقل پاشیدند و من هم رفتم و چایی آوردم. (خنده)
• اگرچه شب عروسی یکی از خاطرهانگیزترین شبهای عمر هر انسانی است اما به دلیل خستگیهایی که در پی دارد به خیلی از عروس و دامادها خوش نمیگذرد. برای شما هم همین موضوع مصداق داشت؟
ابراهیم: به من که خیلی خوش گذشت و آن شب حس میکردم روی ابرها هستم. اکثر مهمانها میگفتند تا به حال در هیچ عروسی اینقدر به آنها خوش نگذشته بود. ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم و آنقدر به ما خوش گذشت که هنوز هم مدام راجع به آن صحبت میکنیم.
ماهچهره خلیلی: به ما واقعا خوش گذشت. ما برای این مراسم سه ماه برنامهریزی کرده بودیم و تمام تلاشمان را به کار بستیم تا همه چیز به بهترین شکل ممکن اجرا شود، اما با این حال با هم قرار گذاشته بودیم که اگر هر اتفاق بدی هم افتاد باز ما از لحظاتمان لذت ببریم. البته خدا را شکر همه چیز عالی و حتی فراتر از حد تصورمان پیش رفت و همه چیز رویایی بود. خواهرها و برادرهای من و ابراهیم هم در این مراسم به عنوان ساقدوش در کنارمان بودند و خیلی به ما کمک کردند تا خیالمان راحت باشد و شب خوبی را پشت سر بگذاریم.
• و مهریه چطور تعیین شد؟
ماهچهره خلیلی: شاید باورکردنش سخت باشد اما ما تا لحظهای که سر سفر عقده نشستیم و عاقد از ما در مورد میزان مهریه سوال کرد، حرفی در این مورد نزده بودیم.
• ولی اکثر دخترها دوست دارند مهریهشان بالا باشد...
ماهچهره خلیلی: من به مهریه زیاد اعتقادی ندارم. در دوران نامزدی هیچ وقت راجع به مهریه صحبت نکرده بودیم و وقتی عاقد در این مورد از ما سوال کرد، من و ابراهیم با تعجب به هم نگاه میکردیم.
ابراهیم: واقعا این موضوع برایمان اهمیت نداشت...
ماهچهره خلیلی: آدمها خودشان انتخاب میکنند که یک زندگی مشترک را آغاز کنند و اگر خدایی نکرده روزی با هم تعامل خوبی نداشتند، باز هم باید به اتفاق هم به این نتیجه برسند که نمیتوانند با هم ادامه دهند! این درست نیست که از مهریه به عنوان یک عنصر فشار استفاده شود. فکر میکنم ارزش زن خیلی بالاتر از مبالغی است که برای مهریه در نظر گرفته میشود.
• ماه عسل کجا رفتید؟
ماهچهره خلیلی: چون جشن عروسیمان خارج از کشور بود و یکسری از مهمانها بعد از 20-30 سال با یکدیگر دیدار میکردند، هیجان زیادی به ما منتقل شده بود و واقعا نیاز داشتیم کمی استراحت کنیم. از طرف دیگر باید خیلی زود به پروژههایی که قرارداد داشتیم ملحق میشدیم و به همین دلیل هم فرصتی برای سفر ماه عسل نداشتیم. خدا را چه دیدید شاید ماه عسل به برزیل رفتیم تا از تیمملی کشورمان هم حمایت کنیم.
• اگر مادر شوید باید شاهد کمرنگتر شدن حضورتان در عرصه بازیگری باشیم؟
ماهچهره خلیلی: تا الان زمان زیادی از زندگیام را به سینما و کار اختصاص دادهام. بنابراین بدون شک اگر عضو جدیدی وارد زندگی ما شود بخش بزرگی از وقتم را به او اختصاص خواهم داد.
• و از الان برای فرزندتان اسم انتخاب کردهاید؟
ماهچهره خلیلی: پدر و مادرهایمان قبلا این کار را انجام دادهاند. فامیلی ابراهیم، اشرفی است و نامخانوادگی من هم خلیلی است که از تلفیق این دو کلمه اسم «اشلی» را برای پسرمان انتخاب کردهاند. (خنده)
ابراهیم: اگر فرزندمان دختر شود نامش را «ماهیما» خواهیم گذاشت که تلفیقی است از نام ابراهیم و ماهچهره که البته به زبان هندی به معنای شکوه و عظمت پروردگار است.
ازدواج از آن دست اتفاقهایی است که در زندگی همه ما نقطه عطفی بزرگ و اساسی به حساب میآید؛ اتفاقی که اگر با چشمانی باز و با کمک عقل و البته چاشنی عشق همراه باشد، میتواند باعث خوشبختی و اوج گرفتن انسان شود و دریچههایی جدید از زندگی را به روی او باز نماید.
در میان انواع ازدواجهایی که در صنوف مختلف صورت میگیرد، ازدواجهایی سینمایی به واسطه جذابیت سینما برای مردم، زیرذرهبین جامعه قرار دارند و خیلی زود سر و صدا به پا میکنند. آخرین مورد از ازدواجهای سینمایی که همین چندی پیش در سایتهای اینترنتی سر و صدای زیادی به همراه داشت، ازدواج ماهچهره خلیلی ، بازیگر خوب و پرکار کشورمان بود.
تیتر خبر این بود: «ازدواج ماهچهره خلیلی با یکی از تصویربرداران مطرح سینما!» در این خبر اسمی از همسر ماه چهره خلیلی برده نشده بود تا بازار شایعات در این مورد حسابی داغ شود و هر کسی از ظن خود یار خانم خلیلی را پیدا کند! در این گفتوگوی جالب و پرتیتر برای اولین بار پای صحبتهای ماهچهره خلیلی و همسر هنرمند خوش انرژیاش، «ابراهیم اشرفی» نشستیم و داستان آشنایی و ازدواج آنها را مرور کردیم.
• یکی – دو هفته پیش خبر ازدواج شما در فضای مجازی منتشر شد و سر و صدای زیادی هم به پا کرد. چرا اینقدر بیسروصدا؟
ابراهیم: خیلی هم بیسروصدا نبود. حدود سه ماه برای برگزاری مراسم برنامهریزی کرده بودیم و اینطور نبود که امروز تصمیم بگیریم و فردا ازدواج کنیم!
ماهچهره خلیلی: البته به نسبت ازدواجهای معمول، دوران نامزدی کمتری داشتیم. رابطه ما از ابتدا با قصد ازدواج شکل گرفت و میدانستیم از رابطه چه میخواهیم. ما سه ماه نامزد بودیم و در این مدت بیشتر با هم آشنا شدیم، برنامهریزی و بعد هم ازدواج کردیم.
• گفتید از ابتدا با قصد ازدواج وارد رابطه شدید. این، یعنی حس کردید آدم موردنظرتان را پیدا کردهاید؟
ابراهیم: یک مثلی وجود دارد که میگوید: «وقتی حس کردی یک نفر هست که به حرفهایت گوش میکند، وقت ازدواجت فرا رسیده!» این حس سراغ من هم آمده بود و حس کردم ماهچهره همان آدمیست که میتواند حرفهایم را بشنود و در کنارم باشد.
ماهچهره خلیلی: راستش خیلی درگیر کار بودم و تمرکز زیادی روی زندگی شخصیام نداشتم و در روزهایی که اصلا انتظار ازدواج را نمیکشیدم و به آن فکر نمیکردم، این موضوع اتفاق افتاد. در این سالها یا مدام درگیر کار بودم یا برای دیدار خانوادهام به لندن میرفتم و واقعا وقتی برای فکر کردن به ازدواج نداشتم، اما همانطور که گفتم درست لحظهای که به ازدواج فکر نمیکردم، اتفاق افتاد.
*همه ما تصویر مبهمی از همسر آیندهمان در ذهنمان ترسیم میکنیم. انتخابی که داشتهاید چقدر به تصویر ذهنیتان نزدیک است؟
ماهچهره خلیلی: هیچوقت به این فکر نکرده بودم که شوهرم باید چه تیپ و قیافهای داشته باشد، بلکه یکسری ویژگی اخلاقی بود که برای انتخاب همسر آیندهام مدنظر داشتم. مهمترین موضوع این بود کسی را انتخاب کنم که بتواند مرا درک کند. من گاهی حتی برای خودم هم پیچیده میشوم و خودم هم نمیتوانم به راحتی خودم را درک کنم! به همین دلیل دنبال آدمی بودم که بتواند درکم کند و به خواستههایم احترام بگذارد. یک بار که با پدرم در مورد همسر آیندهام صحبت میکردم و ایدهآلهایم را در مورد ازدواج میگفتم، پدرم میگفت آدمی را که تو میخواهی باید سفارش بدهیم تا بسازند! (خنده) اما امروز خوشحالم که ابراهیم در کنارم است و با حضورش مرا به آرامش کامل رسانده است.
ابراهیم: به دلیل مشغله کاری که داشتم هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسد که بخواهم ازدواج کنم. البته این به معنای فرار از مسئولیت نبود و با توجه به شرایط کاری پدرم و سفرهای متعددی که داشت، در قبال خانوادهام مسئولیت داشتم و با این مقوله بیگانه نبودم. با خودم میگفتم حالا برای ازدواج وقت هست و نباید عجلهای برای آن داشته باشم. اما وقتی ماهچهره را دیدم و با هم آشنا شدیم نگرشم در مورد ازدواج عوض شد.
• پس در نهایت ماجرای این خواستگاری خاص به کجا ختم شد؟
ابراهیم: در فرصتهای مختلف قصد داشتم موضوع را با ماهچهره در میان بگذارم و صحبت ازدواج را پیش بکشم اما هر بار اتفاقی میافتاد و نمیتوانستم این کار را انجام بدهم. تا اینکه بدون مقدمه گفتم، من دیگر نمیتوانم صبر کنم. همسر من میشوی؟ (خنده)
• و واکنش ماهچهره بعد از گرفتن حلقه چی بود؟
ابراهیم: برای چند لحظه شوکه شده بود و نفس نمیکشید. بعد هم اشک شوق در چشمانش حلقه زد.
ماهچهره خلیلی: آره گریهام گرفت چون واقعا فکر نمیکردم اینقدر زود به جایی برسیم که هر دو نفرمان مایل به ازدواج با هم باشیم. گریهام به این دلیل بود که خیلی دوست داشتم بگویم آره! ابراهیم از من پرسید با من ازدواج میکنی؟ من هم در پاسخ گفتم هیچ چیز در دنیا برایم خوشحال کنندهتر از این نیست که همسر تو باشم!
• از مراسم ازدواجتان برایمان بگویید.
ماهچهره: بین خواستگاری تا روز عروسی فقط سه ماه فاصله بود و به دلیل این که قراردادهای کاری داشتیم تصمیم گرفتیم زودتر مراسم ازدواج را برپا کنیم تا این جشن با کارمان تداخل پیدا نکند. مراسم ازدواج ما به دلیل اینکه اقوام و خانوادهام خارج از کشور زندگی میکنند، در ایران برگزار نشد و این جشن را همراه با 50 نفر از همسفرهایمان در خارج از کشور برگزار کردیم.
• پس هم عروسی بود و هم ماه عسل...
ابراهیم: نه، ماه عسل نبود، بیشتر یک دید و بازدید بود. در واقع هم فال بود هم تماشا! این مراسم بهانهای شد تا اعضای فامیل که سالها بود یکدیگر را ندیده بودند، دور هم جمع شوند. خوشحالیم که شور و شوق این دید و بازدید با شادی مراسم عروسی ما توام شد.
• چطور با هم آشنا شدید؟
ماهچهره خلیلی: سر یکی از پروژهها با هم همکاری داشتیم و آشنا شدیم. آن کار خیلی سخت و طولانی بود و من و ابراهیم خیلی زود با هم وارد تعامل شدیم و سر صحنه راجع به کار صحبت میکردیم و به یکدیگر ایده میدادیم. به نظر من در شرایط کار خیلی بهتر میتوان یک نفر را شناخت. در همان چند ماه، اگرچه هنوز بحث ازدواج مطرح نبود، اما تا حد قابلتوجهی با خصوصیات اخلاقی ابراهیم آشنا شدم. فکر میکنم اگر یک نفر پیدا شود که بتواند اینقدر دوست خوبی برای تو باشد، قطعا میتواند به عنوان همسر هم در کنارت قرار بگیرد.
• زندگی شما یک اتفاق عاشقانه است یا این عشق قرار است در طول زندگی به وجود بیاید؟
ماهچهره خلیلی: رابطه ما اگرچه قبل از ازدواج عمر بلندی نداشت، اما به جایی رسیدیم که حس کردیم نمیتوانیم بدون هم ادامه دهیم و باید وارد زندگی مشترک شویم. آنقدر نقاط و اهداف مشترک بین ما وجود داشت که از یک جایی به بعد حس نمیکردم ابراهیم یک انسان غریبه است. بلکه او را جزوی از وجود خودم میدانستم. بیشک بدون عشق این زندگی شکل نمیگرفت.
*چه کسی برای اولینبار حرف ازدواج را پیش کشید؟
ابراهیم: به رسم معمول پیشنهاد از طرف من مطرح شد. مدتها بود که تصمیم خودم را گرفته بودم و میخواستم موضوع ازدواج را مطرح کنم. ماهچهره تهران نبود و در شهرستان مشغول فیلمبرداری بود که حلقه نامزدی سفارش دادم و منتظر فرصت خوبی بودم تا به شکلی خاص از او خواستگاری کنم.
ماهچهره خلیلی: ابراهیم خیلی سنتی جلو رفت. من در جریان سفارش حلقه نبودم. از طرف دیگر، جالب است بدانید که ابراهیم پیش از سفارش حلقه، بدون اینکه من مطلع شوم با پدر و مادرم صحبت کرده بود و از آنها اجازه خواسته بود تا از من خواستگاری کند.
ابراهیم: ماهچهره از شهرستان برگشت و من هم دنبال فرصتی بودم که بتوانم خواستگاری خاصی از ماهچهره داشته باشم. حتی یک بار که به همراه ماهچهره، خواهرش (گلچهره) و باجناقم (بهنام) به کیش رفتیم، تصمیم گرفتم زیر آب و با لباس غواصی حلقه را به ماهچهره بدهم و از او خواستگاری کنم که البته خوب شد این اتفاق نیفتاد... (خنده).
ماهچهره خلیلی: بعدها که فهمیدم ابراهیم قصد داشته به این شکل موضوع خواستگاری را مطرح کند، گفتم خدا را شکر که این کار را نکردی، چون لوازم غواصی خیلی دست و پای آدم را میگیرد (خنده).
*با توجه به اینکه خانواده ماهچهره در ایران زندگی نمیکنند مراسم خواستگاری رسمی به چه شکل انجام شد؟
ابراهیم: جالب است بدانید خواستگاری رسمی ما از طریق نرمافزار OOVOO برگزار شد! یک لپتاپ درخانه آقای خلیلی و یک لپتاپ در خانه ما روشن بود و خانوادهها از این طریق یکدیگر را میدیدند.
ماهچهره خلیلی: صحبتها بهصورت تلفنی انجام شده بود. برای تولد پدر و برادرم به لندن رفته بودم که موضوع خواستگاری ابراهیم را خانوادهام با من درمیان گذاشتند و قرار شد، خواستگاری به شکل سنتی از طریق اینترنت انجام شود. خانواده ابراهیم میوه و شیرینی و گل گرفته بودن و جلوی لپتاپ قرار داده بودند. ما هم دقیقا این کار را انجام داده بودیم و خانوادهها از طریق اینترنت دقیقا به همان شکل سنتی مراسم خواستگاری را انجام دادند. در نهایت هم خانواده ابراهیم نقل پاشیدند و من هم رفتم و چایی آوردم. (خنده)
• اگرچه شب عروسی یکی از خاطرهانگیزترین شبهای عمر هر انسانی است اما به دلیل خستگیهایی که در پی دارد به خیلی از عروس و دامادها خوش نمیگذرد. برای شما هم همین موضوع مصداق داشت؟
ابراهیم: به من که خیلی خوش گذشت و آن شب حس میکردم روی ابرها هستم. اکثر مهمانها میگفتند تا به حال در هیچ عروسی اینقدر به آنها خوش نگذشته بود. ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم و آنقدر به ما خوش گذشت که هنوز هم مدام راجع به آن صحبت میکنیم.
ماهچهره خلیلی: به ما واقعا خوش گذشت. ما برای این مراسم سه ماه برنامهریزی کرده بودیم و تمام تلاشمان را به کار بستیم تا همه چیز به بهترین شکل ممکن اجرا شود، اما با این حال با هم قرار گذاشته بودیم که اگر هر اتفاق بدی هم افتاد باز ما از لحظاتمان لذت ببریم. البته خدا را شکر همه چیز عالی و حتی فراتر از حد تصورمان پیش رفت و همه چیز رویایی بود. خواهرها و برادرهای من و ابراهیم هم در این مراسم به عنوان ساقدوش در کنارمان بودند و خیلی به ما کمک کردند تا خیالمان راحت باشد و شب خوبی را پشت سر بگذاریم.
• و مهریه چطور تعیین شد؟
ماهچهره خلیلی: شاید باورکردنش سخت باشد اما ما تا لحظهای که سر سفر عقده نشستیم و عاقد از ما در مورد میزان مهریه سوال کرد، حرفی در این مورد نزده بودیم.
• ولی اکثر دخترها دوست دارند مهریهشان بالا باشد...
ماهچهره خلیلی: من به مهریه زیاد اعتقادی ندارم. در دوران نامزدی هیچ وقت راجع به مهریه صحبت نکرده بودیم و وقتی عاقد در این مورد از ما سوال کرد، من و ابراهیم با تعجب به هم نگاه میکردیم.
ابراهیم: واقعا این موضوع برایمان اهمیت نداشت...
ماهچهره خلیلی: آدمها خودشان انتخاب میکنند که یک زندگی مشترک را آغاز کنند و اگر خدایی نکرده روزی با هم تعامل خوبی نداشتند، باز هم باید به اتفاق هم به این نتیجه برسند که نمیتوانند با هم ادامه دهند! این درست نیست که از مهریه به عنوان یک عنصر فشار استفاده شود. فکر میکنم ارزش زن خیلی بالاتر از مبالغی است که برای مهریه در نظر گرفته میشود.
• ماه عسل کجا رفتید؟
ماهچهره خلیلی: چون جشن عروسیمان خارج از کشور بود و یکسری از مهمانها بعد از 20-30 سال با یکدیگر دیدار میکردند، هیجان زیادی به ما منتقل شده بود و واقعا نیاز داشتیم کمی استراحت کنیم. از طرف دیگر باید خیلی زود به پروژههایی که قرارداد داشتیم ملحق میشدیم و به همین دلیل هم فرصتی برای سفر ماه عسل نداشتیم. خدا را چه دیدید شاید ماه عسل به برزیل رفتیم تا از تیمملی کشورمان هم حمایت کنیم.
• اگر مادر شوید باید شاهد کمرنگتر شدن حضورتان در عرصه بازیگری باشیم؟
ماهچهره خلیلی: تا الان زمان زیادی از زندگیام را به سینما و کار اختصاص دادهام. بنابراین بدون شک اگر عضو جدیدی وارد زندگی ما شود بخش بزرگی از وقتم را به او اختصاص خواهم داد.
• و از الان برای فرزندتان اسم انتخاب کردهاید؟
ماهچهره خلیلی: پدر و مادرهایمان قبلا این کار را انجام دادهاند. فامیلی ابراهیم، اشرفی است و نامخانوادگی من هم خلیلی است که از تلفیق این دو کلمه اسم «اشلی» را برای پسرمان انتخاب کردهاند. (خنده)
ابراهیم: اگر فرزندمان دختر شود نامش را «ماهیما» خواهیم گذاشت که تلفیقی است از نام ابراهیم و ماهچهره که البته به زبان هندی به معنای شکوه و عظمت پروردگار است.