چطور بیخیال حرف مردم شویم؟!
چه اشکالی دارد تأیید دیگران را دوست داشته باشید؟
بارها و بارها این سؤال از من پرسیده شده است و من مدتها دنبال جواب این سؤال میگشتم و اکنون به شما میگویم چرا نگران حرف مردم بودن اشتباه است و چطور دست از این کار بردارید
اینکه سعی کنید در نظر دیگران ارزشمند باشید تصور ناقصی از واقعیت به شما میدهد. قبل از اینکه این مشکل را حل کنیم باید دنبال ریشه این تمایل بگردیم
از توجه وسواسی به نوع پوشش گرفته تا نگرانی بابت تعداد لایک ها و کامنتهای فیسبوک همه اینها نشاندهنده میزان توجه ما به نظر دیگران است. درواقع بخش عظیمی از این موضوع ذاتی است و همه ما با این مشخصه قدم به دنیا میگذاریم. بارها و بارها اثباتشده است که احساسات نوزاد تحت تأثیر رفتار افراد اطرافش است.
بزرگتر که میشویم سعی میکنیم احساسات و افکارمان را از دیگران جدا کنیم اما دراینبین هستند کسانی که ملتمسانه چشمبهراه تأیید و تشویق دیگران هستند. و این موضوع تأثیر عمیقی بر عزتنفس و شادی افراد میگذارد.
در مطالعات اخیر که بر روی ۳۰۰۰ نفر از مراجعان انجام شد ۶۷ درصد از شرکتکنندگان بر این باورند که ارزش آنها رابطه تنگاتنگی با نوع نگاه مردم دارد. اغلب واکنشهای افراد نسبت به شرایط و اتفاقات نشأتگرفته از عقاید و اعتقادات عمیقی است که در مورد چگونگی بودن و ادامه زندگی در آنها نهادینهشده است. و یکی از این عقاید اهمیت داشتن نگاه مردم است.
روانشناس اجتماعی چارلز کلی پدیده “خود آیینهای” را به این صورت تعریف میکند : “وقتی من به نگاه خودم نسب به خود اعتماد ندارم، و به نگاه شما نسبت به خودم معتقد نیستم، پس من برداشت شخصی خودم از نوع نگاه شما به خودم هستم.”
این هویت بسیار نامطمئن است و تکیهبر آن حتی برای مدت کوتاهی میتواند عزت نفس و اعتماد به نفس فرد را نابود کند.
مشکل اصلی اینجاست که ما فراموش میکنیم قضاوت افراد نسبت به ماتحت تأثیر مسائل شخصی فرد است و مطمئناً هیچ ربطی به ما ندارد. برداشت شخص از شما ممکن است تحت تأثیر تجربه تلخ قبلی او باشد یا حتی سادهتر از این چون اسم شما شبیه کسی است که از قبل میشناسد شمارا هم همان شخص میپندارد.
پس اگر ارزش خودتان را به نگاه دیگران گره بزنید خودتان را برای همیشه آسیبپذیر نشان دادهاید. ساده بگویم ارزش شما مساوی است به قضاوت یکطرفه و غیرواقعی آنها. اگر حالشان خوب باشد و از شما خوششان بیاید و تاییدتان کنند شما هم خوشحال و خرسند و اگر برعکس احساس گناه دست ازسرتان برنمیدارد.
حرف آخر: اگر برای به دست آوردن تأیید دیگران هر کاری میکنید و ارزش و شادی شما به اشاره آنها بسته است باید بگویم که مرکز اخلاقی خود را فلج کردهاید!
همه ما این قابلیت راداریم که تفکرات و تمایلات متناسب را شناسایی و نامتناسبها را حذف کنیم یا تغییر دهیم. پس بجای بها دادن به نگاه و تفکر دیگران وقت آن رسیده که تکان اساسی به دستگاه ارزشیتان بدهید و نگاه دیگران را از آن حذف کنید.
در ادامه ۵ روش مؤثر برای بی خیال شدن نسبت به حرف مردم را باهم بررسی میکنیم
۱- یادتان باشد که خیلی از افراد اصلاً حواسشان به شما نیست
“خیلی از ما آنقدر نگران نوع نگاه دیگران هستیم که یادمان رفته آنها اصلاً وقت این کار را ندارند!”
از همین لحظه این نگرانی را کنار بگذارید و به خودتان بقبولانید که آنها اصلاً به شما فکر نمیکنند و هر بار که این حس سراغتان آمد بدانید که ترسها و ناامنیهاست که به این تصورات تبدیلشده است.
این شما هستید که خودتان را قضاوت میکنید. مشکل اینجاست.!
۲- تأیید دیگران فقط یک اتفاق است.
وقت بگذارید و ببینید تأیید دیگران چه نقشی در زندگیتان دارد؟ چه مزایا و معایبی به همراه دارد؟ و سپس به دنبال یک جایگزین مناسب و سودمندتر بگردید.
به خودتان بگوید دیگر نگرانی نگاه دیگران بودن کافی است. زمان آن رسیده که به افکار خودم میدان بدهم. هر بار که جلوی روش قدیمی میایستید و به روش خودتان عمل میکنید درواقع به ذهنتان فرصت بازسازی میدهید.
هیچوقت اجازه ندهید نظر دیگران در مورد شما به واقعیتتان تبدیل شود. خودتان را به خاطر خوشآیند دیگران تغییر ندهید. با تمام وجود آنچه که هستید را دوست بدارید و بدانید که هیچکس نمیتواند شمارا خرد کند مگر خودتان اجازه بدهید.
۳- دنبال این نباشید بدانید فلانی چه نظری راجع به شما دارد.
خود من زمانی که نوشتن این وبلاگ را شروع کردم خیلی نگران این بودم که نوشتههایم ازنظر دیگران چگونه است؟ آیا دوستشان دارند؟ آیا بهاندازه کافی خوب مینویسم؟ تا اینکه یک روز از این فکر و خیالات خسته شدم و عطای نادانی را به لقای دانایی در این مورد بخشیدم. قبلاً هم گفتم که تصور مردم از شما بیشتر از اینکه به شما مربوط باشد به خودشان مربوط است.
و تمرین بعدی که روزی چند بار باید با خودتان تکرار کنید این است: “این زندگی، انتخاب، اشتباه و درس من است و تا زمانی که به کسی آسیب نرساندم لازم نیست نگران قضاوت آنها باشم”
۴- روی چیزهای مهم تمرکز کنید.
از قدیم گفتهاند در دروازه رو میشه بست ولی دهان مردم را نه. هرچقدر هم محتاطانه عمل کنید و مراقب رفتار و حرفهایتان باشید آنها راهی برای آزارهایشان مییابند. به نظرتان دیگر جایی برای نگرانی در مورد این موضوع میماند؟ مسلماً خیر.
تنها چیزی که مهم است نگاه شما به خودتان است. پس زمان تصمیمگیری به عقاید و ارزشهایتان وفادار بمانید و از انجام آنچه که فکر میکنید درست است خجالت نکشید.
بهمنظور هموار کردن راه شما چند مورد از مسائلی مهمی که در رشد و تشکیل شخصیت و زندگیتان مهم است لیست کردهایم:
صداقت
قابلاعتماد بودن
احترام به خویشتن
تأدیب نفس
دلسوزی و مهربانی
پیشرفت
مثبت بودن
و…
تهیه لیستی اینچنینی به شما کمک میکند بهجای انجام رفتارهای بیسروته و فقط برای کسب تأیید دیگران ، رفتارهایی گزینشی و درست داشته باشید. شاید به نظر کار سادهای برسد اما بیشتر مردم برای تعیین اولویتهایشان وقت نمیگذارند و وقتی نوبت به تصمیمگیری میرسد دیگران بهجای آنها نظر میدهند
۵- نگران ترسهایتان نباشید
احساسات ما را متقاعد میکنند که هر نتیجه ناخواستهای مساوی با نابودی است.
اگر از من خوشش نیاید چه؟
اگر من را نپذیرند چه؟
اگر در مهمانی تنها بمانم چه؟
با هیچکدام از اتفاقات بالا دنیا به آخر نمیرسد. اما اگر به این احساسات تن دهیم در حقیقت به ترسهایمان اجازه دادیم که بر ما غالب شوند. واقعیت این است که ما انسانها در پیشبینی اینکه اتفاقات بد چه تأثیری بر احساسات ما میگذارند آنقدرها موفق نیستیم. درواقع در اغلب موارد ما همه جوانب را در نظر نمیگیریم و این به ترسهای ناخودآگاه ما مجال رشد میدهد.
پس از خودتان بپرسید: اگر تمام اتفاقات بد که انتظار داشتم بیافتد و من طرد شوم، راه درست مقابله با این مسائل و ادامه زندگی چیست؟
سعی کنید برخورد دیگران را پیشبینی کنید به این فکر کنید که عواقب طرد شدن از طرف آنها چیست و همه اینها را بنویسید و به این فکر کنید که بعد از طرد شدن برای ادامه زندگی چه خواهید کرد؟ انجام همین تمرین ساده به شما کمک میکند تا از پس نوع نگاه دیگران برآیید و کمکم متوجه شوید که واقعاً مهم نیست دیگران چی فکر میکنند.
راهحل:
همینی که هستید کافی است. لازم نیست دستههای اسکناس از جیبتان آویزان باشد و دیگران به افتخارتان کف بزنند تا پذیرفته شوید! بازهم میگویم همینی که هستید کافی است. بهجای توجه به نظرات دیگران به خودتان بیاندیشید. امیدوارم حکایت سالها دل طلب جام جم از ما میکرد، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد نشود
آیا شما هم با شرایط مشابه روبهرو شدهاید؟
چطور از پس شرایط برآمدید؟ نظر دیگران چه تأثیر در زندگی شما داشته است؟