چندی پیش مرد جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده پس از ارائه درخواست طلاق خود درباره علت آن به قاضی گفت: آقای قاضی من از مادرزنم متنفر هستم و نمیتوانم او را تحمل کنم برای همین میخواهم از همسرم جدا شوم. اگر از او جدا نشوم مجبورم همیشه مادرزنم را تحمل کنم.
مرد جوان ادامه داد: یک سال است که با شیوا ازدواج کردهام. اما از همان شب خواستگاری وقتی مادر شیوا را برای اولین بار دیدم به شدت از او متنفر شدم. مادر شیوا یک زن بیادب و خودخواهی بود که مرتب میخواست مراسم خواستگاری را بهم بریزد. از همان روزهای اول مادر شیوا رفتارهای زشت و ناپسند خودش را شروع کرد و باعث شد من و خانوادهام از او متنفر شویم.
حتی روز عروسیمان را هم زهر مار کرد و دوبار دعوا به راه انداخت. الان یک سال است که داریم با هم زندگی میکنیم اما در این مدت من به خاطر وجود مادرزنم و اینکه باید همیشه او را ببینم و تحمل کنم دارم عذاب میکشم. وجود مادرزنم مرا آزار میدهد. هربار که میخواهد به خانه ما بیاید و یا ما مجبوریم که به خانه آنها برویم آن روز برایم جهنم میشود. من آنقدر از مادرزنم متنفر هستم که دیگر نمیخواهم با همسرم هم زندگی کنم.
بعد از حرفهای مرد قاضی عموزادی دلایل او را برای طلاق کافی ندانست و برای حل شدن مشکلاتش او را به یک مشاوره خانواده معرفیی کرد.