بچه که بودم عاشق قند بودم همه فامبلم خونه ی مادربزرگم جمع بودن منم که ویتامین قندم حسابی اومده بود پایین
{چون تو اون شلوغی نمیتونستم قند بدزدم}
خوب چشم کشیدم که کی بزرگا میخابن همین که خابیدن منم نامردی نکردم قندونو برداشتم و رفتم واسه جیره بندی این چند روز که اونجاییم خالیش کردم تو باغچه و روشم خاک ریختم که هر وقت خاستم در دسترسم باشه...
ولی نگو ای دل غافل داییم این صحنرو دید.....