به مقولهی «ذهن» میپردازیم؛ ذهنی که میتواند نقطهی اوج باورهای ایدهآل ما باشد و یا نقطهی آغازین برای رسیدن به اهدافی زیبا و گاه به تصور برخی، دستنیافتنی
ذهن، تفکر، اندیشه؛ واژههایی که بارها و بارها میشنویم و گاه آنها را درهم میآمیزیم، به یک معنا مورد استفاده قرارمیدهیم و تنها در پارهای مواقع، اگر کمی دقت بهکار بریم، دیواری خیلی کوتاه بین آنها میکشیم بدون اینکه بدانیم این تقسیمبندی، درست است یا نادرست، اصلاً باید بین این واژهها وجه تمایزی قائل باشیم یا خیر.
به هر حال با این باور که این سه واژه هر کدام معنا و کارکرد خود را دارند، به مقولهی «ذهن» میپردازیم؛ ذهنی که میتواند نقطهی اوج باورهای ایدهآل ما باشد و یا نقطهی آغازین برای رسیدن به اهدافی زیبا و گاه به تصور برخی، دستنیافتنی. ذهن، جایگاهیست انتزاعی و ملموس؛ میتوان آن را خاستگاه تمام افکاری دانست که درکمتر از صدمهای ثانیه پدید میآید و باید آن را پردازششده، به مرکز فرماندهی تمامی اعمالی که از ما سرمیزند، فرستاد و این ذهن باید آنقدر قدرت پردازش، گرفتن و پرداختن داشتهباشد که از آن، کوچکترین لغزش نابخشودنی سرنزند. این ذهن اگر دچار آلودگیهای ناخواستهباشد، از سرعت پردازش و ساخت و پرداخت افکار تصمیمساز، فاصله میگیرد و این یعنی از دستدادن صدمهای ثانیهای که میتوانست ما را به قلهها برساند.
خلاقیت، یکی از زیباترین جلوههای برآمده از ذهن است؛ همانکه گاه بهوجودآورندهی فرآیندهاییست که میتوان از آنها به چیزی شبیه معجزه تعبیر نمود و این یعنی انسان میتواند با تکیه بر ذهن شفاف، با توجه و ابتکار، دست به خلق، ایجاد و گاه بالاتر از آن بزند یعنی از هیچ، بهترین و شگفتانگیزترینها را بهوجودآورد؛ مجموعهی این فرآیندها را «خلاقیت» نامگذاری میکنیم.
حقیقت خلاقیت، همان تصمیمهاییست که دیگران از نزدیکشدن به آن نیز عاجزند و برخی بهخاطر برخورداربودن از یک ذهن شفاف و خالی از هرگونه وابستگی و آلودگی، از آن برخوردار میباشند.
خلاقیت، چیزی فراتر از آفریدن است و باید به این نکته توجهداشت که تمام دستاوردهای بشر دیروز تا امروز که نامها و عباراتی چون اختراع، ابتکار، نوآوری و... روی آن نهادهاند، نشأتگرفته از همین اذهان خلاق است؛ البته ذهنهایی که پیش از خلاقبودن، شفاف و پاک بودهاند.
خلاقیت ذهن، در سایهی پرورش استعدادهایی میسر است که میان لایههای پیچیدهی ذهن، هرلحظه درصدد بروز و جلوهگرشدن هستند و هرگونه آلودگی، این سرعت را میکاهد و این فرصتهای تکرارنشدنی را از ما میگیرد. ذهن، تنها با آلودگیهای درونی یا احساسی و عاطفی، دچار لغزش و کندی نمیشود بلکه بهخاطر وابستگی دوسویهی بدن و درونیات، هر نوع آلودگی جسمی نیز بر شفافیت ذهن، تأثیر مستقیم میگذارد.
سلامت جسمی در این مقوله، همانقدر مهم و تأثیرگذار است که سلامت روحی و درونی بدن و این دو باید با یک موازنه و همسویی رعایت شود. برای سلامت بدن، راهکارهای گوناگونی وجود دارد؛ راهکارهایی که عمل به آن، چندان سخت و دستنیافتنی نیست اما روح و روان و درون را سالم و خالی از هرگونه آلودگی و آسیب، نگهداری نمودن، چندان آسان نیست و باید دقت بیشتری بهکار بست که شیوه و روش آن، بهطور کلی با شیوههای نگهداری جسم متفاوت است؛ دوریجستن از تنشهای درونی، درگیرنمودن ذهن به مسائلی که فایدهای جز مختلنمودن و آزار ذهن ندارد، ورود به مقولههایی که کوچکترین کمکی به آرامش روحی نمینماید، دروغ و پیامدهای بعدی که گاه بسیار شکنندهتر از خود دروغ است.
خودنماییهای تخریبی بهنحوی که گاه تا سالهای سال، آثار منفی آن در تمام نسوج درونی یافت میشود، در معرض محیطهای آلوده زیستن (انواع آلودگیهای محیطی، صوتی، دیداری و...) بهصورت بلندمدت و نیز عدم توجه کافی به شاخصههایی که میتواند روح را از آزردگیهای بلندمدت برای ادامهی طریق، یاریگر باشد (ازقبیل مسافرت و تغییر محیط هرچند برای مدت کوتاه)، درگیریهای درونی که تنها منشأ دورنی دارد و کمترین اثر بیرونی در آن دیده نمیشود، مانند وجود تردیدهای ذهنی و اختلافاتی که ایدههای گوناگون از درون، موجب تخریب و ویرانگری میشود و...
کوتاه سخن این که باید ذهن را شناخت، به قدرت و اهمیت آن پیبرد، از آن حمایت و نگهداری نمود و درنهایت، از هرچیز که به شفافیت ذهن لطمهای هرچند کوچک وارد میسازد، دوریجست چراکه عقیده داریم شفافیت ذهن، بهوجودآورندهی محیطی خواهد بود که بیشترین کمک را به خلاقیت ذهن مینماید و این خلاقیت، خود در دامن ذهنی سالم و شفاف پدیدار و متولد میشود. باید به این دو مقوله، یعنی ذهن و شفافیت ذهن، اهمیت زیادی داد و نیز باید به خلاقیت، بهگونهای همسو با ذهن، توجه کافی نمود و این سه واژه، قطعاً راهی جدید را پیش روی ما میگشاید؛ یعنی ذهن، شفافیت و خلاقیت، هر سه باید در کنار هم قرارگیرد تا اتفاقات خارقالعادهای شکلبگیرد و انسان، در بستری آرام و متعالی به رشد و بالانشینی دستیابد.
ذهن شفاف، در بدنی رشد میکند که در سلامت کامل روحی و روانی قرارداشته باشد و ذهنیت خلاق، تنها از پدیدههاییست که از ذهن سالم و شفاف متبادر میشود و تفکر سالم و پویا نیز چندان با این مقوله بیگانه نیست. به خود بیندیشیم و آسیبها را بههر شکل ممکن، از خود دور سازیم؛ از محیطهای آسیبزا دوریجوییم تا احتیاجی به نگهداری مضاعف، احساسنشود.