خانه
3.02K

خاطرات اسارت

  • ۱۰:۳۷   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست

    داشتم وبلاگ یکی از اسرای جنگ ایران و عراق رو  می خوندم . برام جالب بود .

    شما  هم بخونین .

    طفلکی........................ دلم براش سوخت . کلا جنگ خیلی بده ...

    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۵   ۱۱:۰۹
  • leftPublish
  • ۱۰:۳۸   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست

    اولین خاطره در خصوص استحمام .

    جهت استحمام اسرا، عراقي ها چند دوش كار گذاشته بودند كه تقريبا" مي توان گفت به هر نفر بيست روز يك بار نوبت حمام مي رسيد و زماني هم كه واردحمام مي شديم بلافاصله سوت زده مي شد كه بيرون بياييد قصد بازرسي داريم يا اين كه تا شماره بيست مي شماردند و بايستي در همين مدت خود را شسته و بيرون مي آمديم . آب حمام هم در تابستانها با نور آفتاب گرم مي شد و زمستانها نيز چندان گرم نمي شد بنابراين موقع استحمام اكثر به سرماخوردگي مبتلا مي شديم ؛ محيط نيز كثيف و آلوده بود و حشرات مختلفي در آن رفت و آمد مي كرد

    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۵   ۱۱:۰۹
  • ۱۰:۳۸   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست

    بعدی ...غذا ...

    سهميه نان روزانه هر اسير دو عدد نان كوچك بود كه به آن سمون مي گفتند كه به شكل باگت بود كه اكثراً نپخته و خمير بود و عده اي آن را نمي توانستند به صورت نپخته بخورند و آن را جلوي آفتاب مي گذاشتند تا خشك شود نان سهميه روزانه براي صبحانه و شام بود ؛ صبحانه براي هر چهار نفر يك استكان چاي نه چندان شيرين بود كه درون ليوان پلاستيكي كوچك ريخته مي شد كه با نان خالي مي خورديم و اثري از پنير و .. نبود ؛ غذاي ناهار حدود ده قاشق برنج بود كه معمولاً خورش آن آب برنج ،كلم ،كرفس،بادمجان ، برگ چغندر ، گوجه فرنگي يا پياز بود كه غذاي هر بيست نفر در ظرف مخصوص به ابعاد 30 در 40 سانتي متر ي ريخته مي شد كه آن را درون ظرف به 20 قسمت تقسيم كرده و سهم خود را به علت نداشتن قاشق با دست مي خورديم؛شام نيز معمولاً مقداري آبگوشت بود كه گوشت آن براي هر نفر حدود بيست گرم بود كه غذاي هر بيست نفر را در داخل همان ظرفهاي ناهار مي ريختند و ما سهميه نان روزانه را در آن خيس كرده و مي خورديم. سهميه غذاي 20 نفر اندازه غذاي 5 نفر معمولي بود كه به همين جهت اكثر بچه ها دچار سو تغذيه و بيماريهاي مختلف شدند.


    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۵   ۱۱:۰۹
  • ۱۰:۳۹   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست


    وووووووووووووی.مشکلwc

    يكي از مسائل بهداشتي كه آزادگان در اسارت با آن در گير بودند مشكل استفاده از توالت و رفع حاجت بود در محوطه آسايشگاهي با نهصد نفر اسير تنها هشت دهنه توالت بود كه آزادگان از ساعت 8 صبح تا 12 ظهر فرصت داشتند از آن استفاده كنند و به دليل تراكم استفاده كنندگان، صبح بعد از آمارگيري كه به هوا خوري مي رفتيم بلافاصله در صف دستشويي مي ايستاديم و هركس حدود يك تا دو دقيقه فرصت داشت تا كارش را انجام دهد و درصورت طول كشيدن بشدت به درب دستشويي كوبيده مي شد تا كسي كه در داخل است بيايد بيرون و بقيه افراد نيز از فرصت استفاده كنند كسي كه موفق مي شد احساس راحتي مي كرد و اگر كسي موفق نمي شد به دستشويي برود با توجه به اينكه داخل آسايشگاه دستشويي نبود بايد تا صبح روز بعد صبر مي كرد ، كه اين كار از عهده بعضي ها خارج بود بنابراين به فكر چاره افتاديم و يك قوطي خالي روغن نباتي تهيه كرديم تا آنهايي كه مشكل داشتند در آن دستشويي كنند يك قوطي جوابگو نشد و هر روز به تعداد قوطي ها اضافه مي كرديم و قوطي ها تا صبح پر مي شد تا اينكه تعداد اين قوطي ها به ده دوازده رسيد ؛ گرچه مشكل ما با اين كار تا حدودي رفع شد اما بوي آن را تا صبح بايد تحمل مي كرديم و صبح با خودمان مي برديم و در دستشويي خالي مي كرديم


    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۵   ۱۱:۰۸
  • ۱۰:۳۹   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست
    نداي "مرد است خميني"

    عراقي ها به خاط اينكه ما را تحت شكنجه روحي قرار دهند مي خواستند ما به امام خميني توهين كنيم ،گفتند: هنگام آمار گيري و نظام جمع و بشين وپاشو بايستي نداي مرگ بر خميني سردهيد. ما شديدا" ناراحت شديم و با هماهنگي وهوشياري بچه ها سعي كرديم راه چاره اي پيدا كنيم مشورت كرديم ودر نهايت پيشنهاد شد بجاي مرگ بر ، "مرد است خميني " سر دهيم ؛ وقتي ما "مرد است خميني " سر مي داديم عراقي ها خيلي لذت مي بردند وفكر مي كردند ما تسليم شده ايم و شعار مر گ بر سر مي دهيم، تا اينكه بعد از مدتي قضيه توسط بعضي از عوامل نفوذي وطن فروش لو رفت . عراقي ها كه حسابي ضايع شده بودند سعي كردند خواري و ضلالت خود را با تنبيه جبران كنند از اينرو براي تلافي آن در فصل گرما آب را بر روي ما بستند، اسراي ايراني كه حدود هزار ودويست نفر بودند مجبور شدند بدون پيراهن بر روي زمين گرم وسوزان محوطه اردوگاه دراز بكشند و ديگر رمقي براي كسي نمانده بود تا اينكه به ياد كربلا و سالار شهيدان فرياد "ياحسين " سردادند و خود را شارژ روحي كردند و روحيه دشمن را ضعيف.

  • ۱۰:۴۴   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست

    یکی از مشکلات اصلی ما در اسارت اصلاح ریش بود چون از یکطرف به یک اردوگاه ۸۰ نفره ۲ تا ۳ تیغ می دادند و از طرفی می گفتند، همه مرتب بايد ريششون را اصلاح كنند.واگر كسي يه كمي ريشش بلند مي شد مورد شكنجه قرار مي گرفت ريش من گرچه نصف و نيمه بود وهنوز كامل نشده بود اما بعضي موقع زور اين تيغهاي خسته به آن نمي رسيد. و مشكل ديگر ما اين بود كه هر موقع سرباز عراقي را مي ديديم بايد بلافاصله احترام مي گذاشتيم ، البته من هميشه سعي مي كردم كه جلوشان ظاهر نشم تا احترام بذارم. ولي روزي در يكي از روزهاي داغ تابستان در محوطه اردوگاه نشسته بودم و بد جوري تو خود بودم (در فكر آزادي و بازگشت به ايران بودم ) و متوجه آمدن كسي نبودم ، يهو ديدم سرباز عراقي به ريش نصف و نيمه ما دستي كشيد و با تشبيه ريش ما به ريش رئيس جمهور وقت وبا گفتن: رفسنجاني ! رفسنجاني !رفسنجاني!(كه آن موقع آقاي رفسنجاني رئيس جمهور كشورمان بود) دوتا كشيده آبدار نثار ما كرد. كه صداي آن هنوز توگوشم مانده.
    .
    .

    .


    چی بگم والله ...............

    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۵   ۱۱:۱۲
  • leftPublish
  • ۱۱:۰۴   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست

    سر فرصت نظر کاربرای همیشه در صحنه رو هم بهتون میگم .

    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۵   ۱۱:۱۲
  • ۱۱:۰۶   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست

    اولين روز بازجويي بود،يكي از بچه هاي خوزستان كه عرب بود به ما يك جمله عربي ياد داد (نعم سيدي ) و گفت عراقيها هرچي از شما پرسيدند بگيد "نعم سيدي" تا شما را كمتر اذيت كنند ؛ وقتي نوبت من شد بازجو يك سوال عربي از من پرسيد ، من در جواب گفتم "نعم سيدي " كه با سيلي بي رحمانه آن شخص مواجه شدم همين سوال دوباره از من پرسيده شد و من دوباره گفتم "نعم سيدي" وباز شديدتر از دفعه قبل مورد ضرب وشتم قرار گرفتم چندين بار اين سوال از ما پرسيده شد و من فقط در جواب مي گفتم" نعم سيدي " و هر بار شديدتر از بار قبل مورد نوازش مشت ولگد آنها قرار مي گرفتم ،من حیران مانده بودم که چرا اونا این کارو می کنند، تا اينكه آن اسيري كه اين جمله را به ما ياد داده بود تا مااز شكنجه در امان باشيم جلو آمد گفت تو پاسداري يا سرباز؟ ما هم گفتيم سرباز گفت او از تو مي پرسد" الحرس الخميني " و تو مي گويي " نعم سيدي "

    ومن تازه متوجه شدم عوض اينكه از زير شكنجه در برم موجب عصبانيت شديد آنها مي شوم

    .

    .
    کاربری به اسم نیلوفر نوشته ....خیلی باحالی . هنوزم مجردی ؟ اونم جواب داده متاهلم چهار تا فرزند دارم .

    .

    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۵   ۱۱:۰۸
  • ۱۱:۱۱   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست

    جملاتی که با خط درشت نوشته شده . جمله های خودمه .
    بقیه اش رو از وبلاگ کپی کردم .

    ویرایش شده توسط arnina در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۵   ۱۱:۱۴
  • ۱۱:۵۹   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    به نظر من کسی که برای(با نیت) دفاع از خاک و وطن خودش رفته واقعا قابل احترامه و ما به این افراد مدیونیم. در مورد نیتهای دیگه نظری ندارم
  • ۱۲:۰۰   ۱۳۹۵/۷/۸
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    خوندن این خاطرات واقعا ناراحت کننده است. چطور با یک انسان برخورد میشه.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان