خانه
5.68K

خاطرات جالب یک جنین

  • ۲۳:۱۹   ۱۳۹۳/۳/۱۶
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|6236 |2085 پست
    ظهار وجود:

    هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.!



    زندان :

    گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟!


    فرق اینجا با آنجا :

    داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:

    - احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!!

    - کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!!

    - اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!

    - به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!!

    - اگر جنین توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!!


    بلوتوث:

    امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم!

     



    موج مکزیکی:

    اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟ فردا روز اگر نوار مغزیم مملو از موج های مکزیکی بود، تقصیر خودت است …!


    سکوت سرشار از ناگفته هاست:

    از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.!


    چندبار مصرف:

    لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟

    خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است!!!!


    جغرافیای بدن:

    فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است!


    رخصت :

    خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم می خواهم چهار گوشه رحم را ببوسم و با لگدی که به در و دیوار میزنم برای خروج رخصت بخواهم .!

    مادرم ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم.....




    اولین نفس:


    کمی استرس دارم همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه چیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینجا به خاطر نمی آورم ..........آخ یک نفر دارد مرا بیرون می کشد ....آهای من که هنوز حرفهایم تمام نشده.!




    خاطرات جالب یک جنین

  • leftPublish
  • ۲۳:۳۲   ۱۳۹۳/۳/۱۶
    avatar
    *باران مهــــر*
    کاربر فعال|491 |434 پست
    اي جان، جالب بود...
    جداي از بحث طنز، من كليپ واقعي رشد جنين در رحم مادر رو ديدم و هر بار با ديدنش از انسان بودنم شرمنده ميشم:|
  • ۰۹:۳۸   ۱۳۹۳/۳/۱۷
    avatar
    h
    دو ستاره ⋆⋆|6236 |2085 پست
    http://www.aparat.com/v/5QZbz
    مراحل شکل گیری جنین.
  • ۱۴:۴۱   ۱۳۹۳/۳/۱۷
    avatar
    h
    دو ستاره ⋆⋆|6236 |2085 پست
    خاطرات جالب یک جنین
  • ۱۴:۴۳   ۱۳۹۳/۳/۱۷
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    عزیزم...
  • ۱۴:۵۲   ۱۳۹۳/۳/۱۷
    avatar
    Nanayi joon
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|4285 |6357 پست
    ااااااااااااااااااااااااای جون دلم
  • leftPublish
  • ۱۵:۵۴   ۱۳۹۳/۳/۱۹
    avatar
    ziba
    دو ستاره ⋆⋆|3877 |2332 پست
    منم یکیشونو الان دارم الهی که خودم تهنایــــــــــــــــــــی فداش شم
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان