داستان فیلم
“خندههای آتوسا”داستان جوانانی است که در قطار تهران استانبول همسفر می شوند؛ جوانانی که هرکدام براساس هدف خود راهی استانبول هستند و در بین راه سرنوشت آنها به یکدیگر گره می خورد. شخصیتهای اصلی داستان در دو کوپه کنار هم مستقر هستند؛”مرجان”( باران کوثری)،آتوسا(بهار نوحیان) و زن و مرد توریست در یک کوپه، موسی(پژمان بازغی)، جوان لال(امیر جدیدی)، شیرین و همسرش در کوپه دیگر. فیلم در روایت خود به تدریج مخاطب را با زندگی خصوصی شخصیت هایش آشنا می کند؛ شخصیت هایی که یا زن هستند و یا زن ها نقش مهمی در زندگی آنها دارند.
قربانی طمع خود و دیگران
“مرجان” یکی از مسافران قطار است، دختری که از اولین سکانس نگرانی و تشویش در چهره اش موج می زند. مخاطب از طریق تماس های تلفنی مرجان کم کم علت اضطراب و پریشانی او را در می یابد. مرجان دختری است که به طمع کسب پول وارد یکی از شرکت های بزرگ شده است و روسای شرکت از طریق حساب مرجان پولشویی می کردند. مرجان در تماس با مادرش اعتراف می کند که چهارسال به آنها دروغ گفته است اما حالا می خواهد حقیقت را بگوید. مرجان با گریه به مادرش می گوید فکر آنها درباره او نادرست است.
تماس بعدی مرجان با نامزدش- سعید- است اما سعید گوشی را برنمی دارد و مرجان در پیغام تلفنی که برای سعید می گذارد می گوید:«من با هیچکس نبودم همه اش ارتباطات مالی بوده است. من همه عمر مجبور بودم اما تو رو دوست داشتم و حالا باید از همه چی دل بکنم.» مرجان که از سوء استفاده های مدیران خود خسته شده است با کلی مدرک و ارز از تهران فرار کرده و می خواهد به استانبول برود تا دست هیچکس به او نرسد.
مرجان در پایان فیلم قربانی همین زیاده خواهی خود می شود و در اوج مظلومیت و بی کسی در دستشویی قطار توسط مدیران خود به قتل می رسد تا سرپوشی باشد برفساد مالی بالا دستی ها.
مرجان دختری بلند پرواز است که به دنبال آمال و آرزوهای خود شهر خود را ترک کرده و در تهران در دام آدم های فاسد گرفتار می شود، دختری که همه عمر ترسیده تا مبادا به آرزوهایش نرسد و برای تحقق رویا پردازی های خود خطرناک ترین راه را انتخاب می کند، راهی که پایان آن مرگ اوست.
فیلمساز با بیان داستان زندگی مرجان می خواهد تلنگری بزند به دخترانی که می خواهند یک شبه ره صد ساله را بپیمایند، دخترانی بلند پرواز که به راحتی فریب آدم های فاسد را می خورند.
دختری سرخوش وساده
“آتوسا” از دیگر شخصیت های اصلی فیلم، دختری سرخوش و جلف است که پیوسته با صدای بلند می خندد، نامگذاری فیلم نیز از همین روست. آتوسا دختری با ظاهری ناموجه است که هیچ قید و بندی در روابط خود ندارد، دختری که به راحتی با مردان غریبه صمیمی می شود اما حاضر نیست به هیچ مردی اعتماد کند.آتوسا بنابر اذعان خود مدام در حال سفر به ترکیه است، از ترکیه جنس می آورد و در آرایشگاه ها می فروشد و با کاشت و مانیکور ناخن پول سفر بعدی اش را جور می کند. آتوسا گویی از هر غم و غصه ای رهاست، رهایی که با غفلت همراه است. او در کوپه قطار ضمن تشویق به خاموش کردن تلویزیون قطار که در حال نمایش فیلمی ایرانی است بیان می کند:«این فیلمها چیه همهاش مصیبته، آدم دق می کنه، سریال های ترک خوب اند، آدم شاد می شه.»
قتل مرجان تلنگری بر این همه سرخوشی و غفلت آتوساست. آتوسا بعد از کشته شدن مرجان در بازگشت به کوپه می فهمد که زن و مرد توریست در حقیقت ایرانی بوده و مامورانی از طرف رئیس مرجان بوده اند تا مدارک و پول های مرجان را از او بدزدند. زن و مرد به ظاهر توریست سعی می کنند که آتوسا را خفه کنند اما موسی به کمک او می آید. آتوسا گرچه پول های مرجان را دور از چشم پلیس پیدا می کند اما در سکانس آخر پول های باد آورده را از پنجره دستشویی قطار بیرون می ریزد. نگاه آتوسا به دوربین در سکانس پایانی نگاهی خاموش و با تفکر است و گویی دیگر از آن آتوسای سرخوش خبری نیست. ماجرای مرجان زنگ خطری برای آتوساست تا بفهمد زندگی آنطورها که فکر می کند ساده نیست.
مردی مورد اعتماد
“لیلا”از دیگر دختران فیلم است، دختری که فقط اسم او در فیلم برده می شود اما نقشی اساسی در سرنوشت برادر خود-موسی- دارد. لیلا که برای درس خواندن به تهران آمده است چند وقتی است خبری ازش نیست و هم دانشگاهی اش به موسی گفته که دخترانی که غیبشون میزنه یا میرن استانبول یا دوبی. موسی با همن احتمال برای پیدا کردن خواهرش راهی استانبول می شود. موسی نه تنها نگران خوهراش است بلکه نسبت به دختران اطرافش هم برادرانه احساس مسئولیت می کند. مرجان به تنها کسی که اعتماد می کند موسی است و تنها به او ماجرای زندگی اش را می گوید و از او کمک می خواهد. موسی مردی است که زندگی آتوسا را نیز نجات داده و در این راه جان خود را از دست می دهد. پس از کشته شدن موسی لیلا با گوشی او تماس می گیرد تا خبر سلامتی اش را به او بدهد و آتوسا که هنوز در بهت است، نمی تواند به لیلا خبر مرگ برادرش را بدهد. تماس لیلا خط بطلانی بر همه احتمالات زشت مخاطب درباره اوست، برای مخاطب مشخص نمی شود چرا از لیلا خبری نبوده است اما می فهمد که موسی به خاطر یک احتمال نادرست و ضعیف پا در این قطار گذاشته و عاقبتش مرگ می شود.
نماد یک دختر روشنفکر
“شیرین” نماد دختران روشنفکری است که برای ادامه تحصیل به استانبول رفته است و اکنون برای پیدا کردن کار با همسرش راهی ترکیه می شود. شیرین حتی سر میز شام هم درحال مطالعه است. او توجه کافی به همسرش ندارد و شاید به دلیل تحصیلات خود را بالاتر از او می داند، موضع شیرین نسبت به همسرش همواره از بالا به پایین است.
پیام ارزشمند اما فیلمنامه ضعیف
“خندههای آتوسا” داستان جوانانی است که هرکدام به دنبال هدفی راهی خارج از کشور می شوند و از تهران تا استانبول به دنبال رسیدن به مفهوم خوشبختی هستند، راهی که برای آنها سرابی بیش نیست. پیام فیلمساز در مجموع ارزشمند است، فیلم گریزی به سوء استفاده های متعدد از دختران جوان و خام دارد، فیلم تلنگری به دختران بی قید و بند و آزاد است که هیچ حریمی برای خود قائل نیستند. اما “خنده های آتوسا” از فقدان فیلمنامه ای مناسب رنج می برد، شخصیت پردازی فیلم ناقص است و بسیاری از ابهامات فیلم برای مخاطب برطرف نمی شود.