۱۵:۲۳ ۱۳۹۳/۷/۱۶
zibaدو ستاره ⋆⋆|3877 |2332 پست
داستان و عکس تجاوز پسر7 ساله به دختر 18 ساله زن هق هق میكرد و اشك میریخت . وقتی دلیل آن همه بیتابی و درد را پرسیدم. با نگاهی كه شادی فرسنگها از آن فاصله داشت گفت: «باورتان میشود كودك هفت ساله به جرم مزاحمت برای نوامیس محاكمه شود؟ پسرم ساسان زندگی ما را سیاه كرد. او بچه آدم نیست، بچه شیطان است. دیگر حاضر نیستم حتی یك روز او را نگه دارم. هیچ شباهتی با بچههای عادی ندارد. »و بعد كه آرامتر شد، تعریف كرد:
«من و همسرم هر دو كار میكردیم ولی الان من به خاطر او كارم را از دست دادهام. ساسان از سن 2 سالگی پیش مادرم بود. وقتی سه ساله شد آنقدر مادرم را اذیت كرد كه او هم از دست بچه من خسته شد. باورتان نمیشود، بچه سه ساله با پرت كردن قاب عكس به طرف مادرم باعث شد كه او بینایی یك چشم خود را از دست بدهد. دیگر رو ندارم به دیدن پدر و مادرم بروم. بعد از آن جریان ساسان را به مهدكودك بردم. هر روزیكی از اولیای بچههای مهدكودك شكایت میكرد. ساسان چند بار بچههای دیگر را كتك زده بود. چند بار سوسك به جان بچهها انداخته بود. باورتان نمیشود كه این بچه حتی به حیوانات رحم نمیكند. بیش از صدبار ماهیهای قرمز عید را كشت. او دنبال گربهها میكند و آنها را میزند و... یك روز با مربی مهدكودك دعوا كرد. من سركار بودم كه خبردادند بروم و ساسان را به خانه ببرم. آن روز صدبار از مربی و مدیران عذرخواهی كردم تا آنها راضی شدند یك فرصت دیگر به ساسان بدهند . هرچه از این بچه پررو و شیطان خواستم كه از مربی خود معذرت بخواهد زیربار نرفت. فردای آن روز فهمیدم كه ساسان در كلانتری بازداشت است. سراسیمه از محل كارم به كلانتری رفتم. این پسر كه نمیدانم باید چه چیزی دربارهاش بگویم به خاطر تلافی و اذیت مربی خود مهدكودك را آتش زد. نمیدانم اصلاً كبریت را از كجا آورده بود. به هر حال خدا رحم كرد آن آتشسوزی فقط خسارت مالی داشت. ما خسارت را پرداختیم و من مجبور شدم كار خود را رها كنم و مواظب ساسان باشم.
من كه هیچ، اگر تمام دنیا هم جمع شوند از پس این شیطان برنمیآیند. از سن 4 تا 6 سالگی خودم از او نگهداری كردم. این دو سال برایم یك عمر گذشت.
30 سال بیشتر ندارم اما موهای سرم مانند زنان كهنسال سفید شده و زود پیرشدهام. در این دو سال جرأت نداشتم پلك برهم بگذارم. اگر یك لحظه غافل میشدم، او از خانه خارج میشد. تا حالا چند بار از پدرش، عموش و من دزدی كرد. برای آن كه او این كارش را تكرار نكند پول بیشتری به او دادم اما این كار نه تنها كمكی نكرد بلكه باعث شد او بیشتر منحرف شود. او در یك چشم برهم زدن از خانه خارج میشد و با پولهایش چیزهایی میخرید كه رو ندارم بگویم. آخر چه كسی باور میكند كه یك بچه 6 ساله در عرض پنج دقیقه CD مبتذل بخرد و به خانه برگردد؟
یكبار وقتی به دستشویی رفته بودم، او از خانه فراركرد. سه روز تمام گم شد. بعد از سه روز خودش به خانه بازگشت. وقتی از او پرسیدیم كه كجا بودی؟ گفت: برای تعطیلات رفته بودم شمال! بعدها فهمیدم كه در آن چند روز در خیابانها میگشته و شبها را با كودكان خیابانی درپاركها سرمیكرده. هرچه روانشناس و مشاور در تهران بوده او را معاینه كردند. فكر میكردم رفتار او وقتی به مدرسه برود خوب خواهد شد. اما او روز اول مدرسه سر همكلاسیاش را شكست.
درعرض همین چند ماه بیست دفعه از مدرسه فراركرده است. چند روز پیش هم دوباره فهمیدم كه ساسان دركلانتری بازداشت است. وقتی به كلانتری رفتم فهمیدم كه او بعد از فرار از مدرسه برای یك دختر 18 ساله مزاحمت,تجاوز ایجادكرده، در ضمن یك بسته حشیش در جیبش بوده است. دختر بیچاره تمام بدنش میلرزید و میگفت كه این بچه مثل یك پسر 20 ساله او را مورد آزار قرارداده. من اصلاً نمیدانم آن بسته حشیش را از كجا آورده است.
پدرساسان یك پزشك است و من هم لیسانس حسابداری دارم. در تمام خانواده ما یك نفر وجود ندارد كه سابقه كیفری داشته باشد. این بچه برای ما آبرو نگذاشته است. هنوز هفت سال بیشتر ندارد كه پروندهای حجیم در دادگاه برایش تشكیل شده است.
من از قاضی پرونده خواستهام كه او را چند سال در كانون اصلاح و تربیت كودكان نگاه دارد. البته مطمئن هستم مسوولین آنجا هم از پس این جانور برنمیآیند و او را از آنجا هم بیرون خواهند كرد....»
و اما ساسان با چشمانی كه از آن آتش زبانه میكشید و لبخندی زهرآگین مادر را نگاه میكرد انگار از اشك ریختن زن بیچاره لذت میبرد.
روانشناسان پزشكی قانونی هوش ساسان را بیش از كودكان عادی اعلام كردهاند اما این كودك با چنین هوش و ذكاوتی باید در كانون اصلاح و تربیت دوران كودكی را بگذراند.
حالا نظرت رو بگو؟؟؟؟؟؟؟