سلام
فامیل دوریم
اولین بار که ابراز علاقه کرد...18 سالم بود...به خواهرم پیام دادن که من خواهرتون رو از بچگی دوست دارم...
خواهرم که به من گفت من فقط میخندیدم گفتم مطمئنم اون پیام رو خودش نداده و اصلا باور نکردم...به هیچ عنوان باور نکردم...به مامانم گفتم ...مامانم زنگ زد خونه شون و ما چون فکر میکردیم کار خواهرش باشه این مسخره بازی، با خواهرش حرف زد که چرا اینکار رو کردی و از این حرفا...
برای من تموم شد چون هم احساس میکردم و هم یه جوری مطمئن بودم که خواهرش پیام داده مثلا خواسته شیطنت کنه و هم اینکه از پسره خوشمم نمیومد یعنی راستش اصلا توو باغ نبودم کلا به هیچی جز درس فکر نمیکردم...
من باور نکردم...
تقریبا 3 سال بعد ما همدیگه رو توو باغ پدر بزرگم دیدیم...اونا اومده بودن برای کمک به پدر بزرگم برای برداشت محصول...خیلی نگاه میکرد...خستم کرده بود...ازش فرار میکردم چون ازش خوشم نمیومد...اون موقع شک کردم که پیام کار خودش بوده...کلا فقط کار میکرد و به پدر بزرگم کمک میکرد...هر کاری بود سریع از جاش بلند میشد...منم سعی میکردم جلو چشمش نباشم و بهش چشم قوره میرفتم...
اون روزم تموم شد ...
اصلا بهش فکر نمیکردم
تقریبا تابستون 95 بود که توو اینستاگرام پیدا کرد منو و فالو کرد، منم رد کردم...و تا امروز این جریان ادامه داره....پست های عاشقانه و....
یک بارم عید امسال توو تلگرام یکی پیام داد...حرف نزد فقط عکس قلب و اینا گذاشت بعدم سریع دیلیت اکانت کرد ...که من مطمئنم خودش بوده....آخرین بار هم تابستون عروسی فامیلمون بود دیدمش که جلوی در وایستاده بود و باز فقط نگاااااااااااااااه...
نمیدونم من هنوز شک دارم به عشقش...من هنوز باورش ندارم...من هنوز مطمئن نیستم...اگه واقعا عشق هست پس چرا نمیاد جلو؟ سوالیه که عین خوره افتاده به جونم
هیچ وقت یادم نمیاد حرف زده باشیم باهم فقط یادمه بچه بودیم با بچه های دیگه همگی بازی میکردیم..هنگم...بلا تکلیفی بد دردیه
از نظر سطح مالی تفاوت داریم ..ما وضع بهتری داریم نمیدونم این مورد باعث تردیدش میشه...
خسته شدم ازش دلم میخواد وقتی توو ایسنتا فالو میکنه این بار بهش فحش بدم...
شاید از جواب نه میترسه....جسارت نداره...
بهم بگین دلیل اینکه نمیاد به طور رسمی جلو چیه؟دروغ میگه از علاقش یا چون چراغ سبزی از من ندیده اقدام نمیکنه...