خلاصه قسمت های آخر(سری دوم):
احمد از چنار شکایت میکنه و پلیس میاد چنارو میبره و برای 1 شب میبره بازداشتگاه توپراکم خیلی ناراحته و همش از پشت میله ها چنارو دل داری میده.خلاصه توپراک رضایت میگیره و چنار رو ازاد میکنه و باهم خیلی ناراحت میرن جلوی دریا توی یه روز مه الود روی صندلی میشینن و خیلی ناراحتن...
چنار برای توپراک همون وکیل قبلی یعنی شوهر ریحان رو میگیره و توپراک میره دادگاه و احمد هم میاد تا طلاق بگیرن ولی احمد یه قاضی میگه که من این زنو دوس دارم و توپراک جا میخوره و از دستش ناراحت میشه و دادگاه به روز بعد موکول میشه...
چنارم به توپراک زنگ میزنه و توپراک میگه که نتونسیم فعلا کاری بکنیم از اون طرفم اوزرا میاد پیشه چنار و از این موضوع خوشحاله ولی چنار میگه من باید با توپراک عروسی کنم و ازش دست نمی کنم...
اوزرا میره بیرون و به زمرد خانم زنگ میزنه و میگه ما باید یه فکر اساسی بکنیم برای این موضوع که زمرد میگه اگه من زمردم میدونم باید چیکار کنم...
ریحان همش با شوهرش(یعنی همون وکیل اوکان)خوب نیست و با ادمای دیگه قرار میزاره که شوهرشم میره پیش یه زنه دیگه و سیتکی که راننده شخصیشه و باهاش کار میکنه این موضوع رو میبینه!
شرمین سیتکیو دوس داره و اقبال خانم این موضوع رو میفهمه و تهدیدش میکنه که باید بری خونه ی ازرا و یه سیدی رو برام پیدا کنی وگرنه به همه این موضوع رو میگم و شرمینم برای اینکه زمرد خانم این موضوع رو نفهمه اینکارو میکنه و بالاخره با کلی زحمت از توی گاو صندوق برمیداره و میره!
ازرا چنارو دعوت میکنه که بیاد خونش ولی چنار زیاد دوست نداره! چنار میخواد توپراکو سورپرایز کنه و یه برنامه میریزه که اون اینه که...
خلاصه توپراک طلاقشو میگیره و از احمد خدافظی میکنه و با کلی ذوق به چنار زنگ میزنه ولی چنار بر نمیداره بجاش ازرا بر میداره و میگه چنار نیست و گوشیش پیش من جامونده که توپراک یه مقدار ناراحت میشه ولی چنار موضوع طلاقو میدونه چون وکیل زنگ زده!
تا شب توپراک همش به چنار زنگ میزنه و چنار سرش شلوغه چون داره یه تئاتر راه میندازه ولی اخر سر گوشیشو بر میداره و توپراک کلی گله میکنه ولی چنار میگه امشب دارم یه تئاتر راه میندازم که خانوادگیه و همه رو دعوت کردم و تو هم باید با مادر و پدرت بیای که توپراک قبول میکنه و شرمین اون سیدی رو به اقبال میده ولی عذاب وجدان داره.
وقتی همه دارن میرن از خونه به تئاتر شرمین میاد به زمرد خانم میگه که من باسیتکیم و همه میفهمن و زمرد خانم کلی داد میزنه سرش و میرن!
خلاصه همه میرن میشینن و چنار و توراکم پیشه همن، زمرد خانم میره دستشویی و چنار هم میگه من باید برم یه لحظه و اونم میره خلاصه اینا دارن نمایش رو نگاه میکنن که درباره ی یه پرنسس و شاهزادس! همه دارن به نمایش نگاه میکنن که شاهزاده یه دفعه ای میاد و به پرنسس میگه من عاشق یه نفر دیگه هستم که اندازه ی همه ی ستاره ها و دنیا دوسش دارم(اینا همش تو نمایشه)...
پرنسس میگه اون کیه که یه دفعه ای شاهزاده رو به توپراک میکنه و نورها همه میره به سمت toprak و همه تعجب میکنن شاهزاده میاد از پله ها پایین و میره جلوی توپراک و یه دفعه ماسکشو برمیداره و شاهزاده چنار بوده و به توپراک میگه من تورو قد تمام دنیا و ستاره ها دوست دارم! تو بامن ازدواج میکنی؟ که توپراکم تو چشاش اشک جمع میشه و میگه با تمام وجودم بله و همدیگرو بقل میکنن و میبوسن و همینجا تموم میشه...