روی شانه پاییز زدم
حالش را بپرسم !
ناگاه ریخت !
گاهی پرسیدن حالی
چه دردهایی را زنده می کند!
نریمان ربیعی
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
کجا؟
صبح است و آفتاب باریک می تابد از میان شطرنجی های پرده
بیا در آغوش،
بگذار بوی صدایت را مزه کنم!
ای لیا
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
می خواهم
تو را به وسعت
قلب هر عاشقی دوست بدارم!
بانو خودت را آماده کن!
از امروز تو وارث
تمام قلب های دنیا
در من هستی!
نریمان ربیعی
به دوست داشتنت مشغولم…
همانند سربازی که سالهاست در مَقرّی متروکه،
بی خبر از اتمام جنگ،
نگهبانی میدهــــد…!
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
پاییز را تکرار کرده ام
در بطن سینه ام
من زاده ی
یک روز خاص
در پی افتادن هر برگ زرد !
منتظر متولد شدن
در هر آغوش تو ام
و این یک رویا نیست
پاییز در راه است ..!
نریمان ربیعی
مثل پرز کاغذ بر چسب
مثل رد چسب بر کاغذ
هنگام جدایی
نشانه ای می ماند
از کاغذ بر چسب
از چسب بر کاغذ!
علیرضا روشن
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
بیا دست بکشیم
تو از من
من از خودم
اینطوری
هم تو به زندگی ات می رسی
تو کز خاموشی ام فهمی نداری
چه خواهی فهم کردن از کلامم؟
شفیعی کدکنی
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
فردا اگر بیاید و خنده های تو
موج نزند
و غرق تو نباشم من
فردا...فردا...فردا را گو که نیاید
اگر که بر مدار تو
نمی چرخد!
عادل بیابانگرد
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
همین فردا که مارا روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا...همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد...
فریدون مشیری
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
با"یکی بود،یکی نبود"شروع می شود این قصه
با یکی ماند و یکی نماند،تمام
یکی من بودم یا تو،مهم نیست
مهم قصه ای ست که تمام می شود
رضا کاظمی
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
تو ساعت شنی
من،شن ریزه
تا تو بخواهی برگردی
من در جهان دیگری هستم!
رضا کاظمی
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
به من نگاه کن!
کدام واقعی تریم؟
من که هنوز دارم تو را می بینم
یا تو که هیچ وقت ندیدی
که نگاهم به توست!
کامران رسول زاده
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
سالها بعد میفهمی
آنچه به تو بر نمیگردد
جوانی و زیبای ات نیست
آنچه به تو بر نمی گردد
منم ک تو را
پیر و زشت هم می پرستیدم!
مژگان عباسلو
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
هزار بار هم که از این شانه به آن شانه بغلتی
این شب صبح نمی شود
وقتی دلتنگ باشی!
علی صالحی
ƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥƥ
من با ...
حرف می زنم
من به...
عاشقم
جای خالی ات دیگر
کلمه نمی گذارم!
علیرضا روشن