با کتاب های مشاوره و روانشناسی زیادی که امروزه وجود دارد، رفع بسیاری از مشکلات خیلی راحت تر از گذشته شده است. این جمله را زیاد می شنویم که: "باید خودمان را بیشتر دوست داشته باشیم." این جمله در ظاهر خیلی راحت به نظر می رسد و همه دوست دارند که اینگونه باشند، ولی در عمل وقتی در شرایط بدی قرار بگیرید، ترس و استرس و نگرانی داشته باشید، یا وقتی دچار آسیب یا شکست های روانی و عاطفی شده باشید، وقتی این جمله را بشنوید: "خودت را بیشتر دوست داشته باش"، شاید پوزخند بزنید یا فریاد بزنید، یا حتی گریه کنید. کار آسانی به نظر می رسد، ولی چرا هیچ کس نمی تواند خودش را دوست داشته باشد؟ شاید حتی فکر کنیم: "من خودم را خیلی دوست دارم، به خودم زیاد می رسم یا مسافرت زیاد می روم، یا این که موقعیت مالی خوبی دارم یا یک شغل جدید و خوب دارم. اگر همه این ها دوست داشتن خودم نیست، پس چیست؟"
یکی از مهم ترین بخش های دوست داشتن خودتان این است که با خودتان خوب رفتار کنید. شاید فکر کنید دوست داشتن خودتان، از دوست داشتن دیگران خیلی راحت تر است، ولی این طور نیست! همان سختی ها و پیچیدگی ها را دارد. فکر نکنید خیلی کار ساده ای است. هر کسی درک متفاوتی از عشق دارد. عشق به خودتان یا عشق به دیگری؟ گاهی اوقات هر دو نوع عشق به نظر غیر ممکن و دست نیافتنی است! گاهی درگیر احساسات و روابطی می شویم که در شروع عالی و بی نقص به نظر می رسند، اما در نهایت به غم، درد و رنج و گاهی افسردگی ختم می شوند.
روابط و احساسات عاشقانه سالم و یا عشق به خود، زمانی ممکن هستند که یک ارتباط صادقانه و دلسوزانه بین "افکار و احساسات" و "انتخاب ها و اقدامات" وجود داشته باشد.
بسیاری از افرادی که با آن ها صحبت می کنیم، یا دچار شکست عاطفی و عشقی شدند، یا دوران افسردگی و اندوه پس از آن را طی می کنند. این شرایط یکی از سخت ترین زمان ها برای دوست داشتن خودمان است. چون احساس بیهوده بودن، مطرود بودن، تحقیر شدن و شکست می کنیم. کسی که دوستش داشتیم، یک دفعه ما را ترک می کند و ما را با احساسی از پوچی و بیهودگی درونی تنها می گذارد. بسیاری از ما وقتی با کسی رابطه عاطفی داریم، استقلالمان را از دست می دهیم و یادمان می رود خودمان را دوست داشته باشیم. به قدری در آن رابطه فرو می رویم که همه چیز را فراموش می کنیم. در چنین لحظاتی باید افراد را تشویق کرد که بیشتر خودشان را دوست داشته باشند.
برای دوست داشتن خودتان، باید اول خودتان را بشناسید. بعد از آن باید پذیرش هر چیزی را که راجع به خودتان فهمیدید داشته باشید. خودشناسی یک سفر برای زندگی است. بنایراین مهم ترین نکته این است که این سفر را از جایگاهی که هم اکنون هستید شروع کنید.
- به تمام افکار و احساسات خود توجه کنید.
- یک دفتر وقایع روزانه داشته باشید. اگر هم دفتر قدیمی دارید، آن ها را دوباره بخوانید. درباره جایگاهی که قبلاً بودید و الان هستید بنویسید.
- با یک درمان گر صحبت کنید، یا مشاور یا دوستی که بدون قضاوت به حرف های شما گوش کند. اما باید شخصی باشد که آن قدر عاقل باشد که یک بازخورد دلسوزانه و بینش درستی نسبت به خودتان به شما بدهد. کتاب هایی بخوانید که به مسائل و مشکلات شما مربوط باشد و بتوانید از نکات و راهنمایی های آن استفاده کنید.
"پذیرفتن خود" گاهی اوقات دردناک و ناراحت کننده است. بعضی از روش های تربیتی به گونه ای است که بتدریج افکار و احساسات واقعی خود را انکار می کنیم. زمانی که برای شناخت و پذیرفتن خودمان آماده باشیم، شاید بعضی وقت ها احساس عجیبی داشته باشیم و با خودمان بیگانه باشیم، یا چیزهایی را درباره خودمان کشف کنیم که فکر می کنیم نباید هرگز بپذیریم. این یعنی ما باید انتخاب ها و رفتارهایمان را تغییر دهیم و مسئولیت هر شکستی را بپذیریم. ولی باید بپذیریم که این بخش از خودمان همیشه وجود داشته است. اگر قبول نکنیم احساس خجالت و گناه می کنیم و در نهایت نمی توانیم خودمان را دوست داشته باشیم. احساس خجالت و گناه، دشمنِ بزرگِ دوست داشتن خودمان است.
اگر بتوانیم خودمان را ببخشیم، احساس خجالت و گناه به تدریج از بین می رود و بعد از آن می توانیم آزاد باشیم تا هم دیگران و هم خودمان را دوست داشته باشیم. ماهیت عشق بسیار بخشاینده است. پس بدانید هر زمان که حس بدی درباره خودتان دارید، توانایی این را دارید که به خودتان عشق بورزید.
اگر ارزش های خوب و بد خود را برای مدت زمان طولانی انکار کرده باشیم، شاید روند دوست داشتن خودمان کمی زمان ببرد تا به آن عادت کنیم، ولی ارزش این را دارد که صبر کنیم تا به نتیجه برسیم. کلید داشتن روابط درست و مناسب در زندگی این است که همیشه با خودتان ارتباط صادقانه داشته باشید.
مترجم اختصاصی زیباکده سمانه صادقی