داستان این من و این تو
قسمت بیست و هفتم
بخش سوم
شرف گفت : ما به این کارا کار نداریم می خوایم ببینیم از این به بعد می خواین چیکار کنین ؟
گفت : می خوام ازش جدا بشم طلاق می خوام بهش بگو اصلا سراغ من نیاد ... قبول نمی کنم ... دیگه تموم شد حق و حقوقم رو هم می خوام ... بهش بگو دیگه نمی تونم باهاش زندگی کنم ... مهرم رو می خوام ,, ... اون خونه رو هم که توش زندگی می کنیم می خوام ... ماشین رو هم که به اسم خودشه برای من خریده باید به اسم من بکنه ... وگرنه اذیتش می کنم و پدرشو در میارم ... همین ,, بابت اون همه آزاری که منو داد باید اینایی که گفتم بده به من ...
شرف گفت : پوری خانم اگر واقعا نمی خواین با عمو زندگی کنین یک چیزی بگین که در توانش باشه و کارو آسون کنین . شما می دونی که عمو اون خونه رو به شما نمیده چون به اسم خاله ژیلاست ... اگرم بخواد نمی تونه ... پس یک پیشنهاد دیگه بدین ...
گفت : نه من همینو می خوام . اگر اون خاله ی تو برگشته که دوباره پرویز رو به دست بیاره باید تاوانشو بده ...
من مسخره ی دست اون نیستم که یک روز منو می خواست حالا بگه نمی خوام ... منم مثل گاو سرمو بندازم پایین و برم ... کور خوندن به این راحتی نیست ... مهر من هزار تا سکه است مهرم می خوام ,خونه رو هم می خوام ... وگرنه هم برای مهر هم برای کتک هایی که منو زده باید بره زندان دیگه حرفی ندارم ... اون وقت که دختر می برد کیش و یک هفته یک هفته با هاش خوش می گذروند باید فکر اینجا شو می کرد ... به هیچ عنوان کوتاه نمیام ...
من تا اون موقع ساکت نشسته بودم ...
دیگه طاقت نیاوردم و دل و زدم به دریا و گفتم : میشه چند کلام هم من با شما حرف بزنم ؟
گفت : شما هم بگو ، هر چی بگین من حرف دیگه ای ندارم , راضی به چیز دیگه ای نیستم ...
گفتم : گیرم که حق با شما باشه ... ولی نمی دونم چطور می تونین چشم خودتون رو روی رنج دیگران ببندین و فقط خودتون رو ببینین ... شما رعنا رو وقتی شیمی درمانی می شد ندیدین , وقتی بدون مادر توی بیمارستان افتاده بود ندیدین ...
وقتی ژیلا خانم عذاب می کشید که پدر دو تا بچه اش بهش خیانت کرده بود ... وقتی رضا دوبار خودکشی کرده بود و برای همین پدرش اونو فرستاد به استرالیا ... وقتی یک زن تمام دارایی خودشون در اختیار رقیبش میذاره و می ره رنج اونو ندیدین ...
وقتی رعنا از دست زن پدرش کتک می خورد و عذاب می کشید ندیدین ... همه ی دنیا فدای سر شما و خواسته هاتون ؟ بی انصافین ...
یک بار شده خودتون رو به جای ژیلا خانم بذارین ؟ یا رعنا ... اگر مردی با مادر شما این کارو می کرد و بعد اون زن چشم ندید شما رو داشت چه احساسی داشتین ؟
یک روز رعنا به من گفت دلش برای شما می سوزه ... و متعجب بود می گفت آخه پوری خانم خودش به بابام بی وفایی رو یاد داده چطور ازش انتظار وفاداری داره ...
راست می گفت شما هم باید تاوان اشتباه خودتون رو بدین ...
ناهید گلکار