خانه
102K

رمان ایرانی " این من و این تو "

  • ۱۷:۴۲   ۱۳۹۶/۱/۲۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان این من و این تو


    قسمت سی و ششم

    بخش چهارم



    مهسا جان فکر کن و از خودت بیا بیرون ...
    بیا توی دنیای معرفت کاوش کن ، جستجو کن و مردم رو ببین ... دیگه به خودت فکر نکن ...
    خودتو وقف کمک به دیگران بکن و ازش لذت ببر ... این کارو بکن چون خودتو دوست داری ... آخه عزیزتر از تو چه کسی می تونه باشه ؟ ...
    تو قابل تحسینی چون می خواستی بهتر زندگی کنی ... این بد نیست باید اینطور باشه ... تو دلت چیزایی رو نمی خواست ، اشتباه نکردی چون خوب نبودن ...

    تو عاشق شدی و به عشقت نرسیدی ... خوب اینم خوب نبود ...
    ولی هر چیزی راهی داره ... تو مقصر نیستی اینو بفهم ...
    تلاشت قابل تحسین ولی رنج کشیدن و خودزنی ؟؟؟؟
    تو چیکار کردی با خودت ؟
    همه چیز رو برای خودت می خواستی چرا ؟ تو مگه تا حالا به این دنیا چی دادی که اینقدر توقع داری ؟ جز آه و ناله چیکار کردی ؟ ... ببین خدا در مقابل تو چقدر صبر کرده ؟ شاکرش نیستی ؟

    اون مهربونه و تو رو می بینه چون تو تیکه ای از نور خودش هستی , ولی تو قدر خودتو ندونستی ...

    من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ...

    و اولین قدم من این بود که تکه کلام اونو بکار ببرم اولش برام سخت بود ولی کم کم عادتم شد ...
    شکر خدا ... و هر بار این کلام رو از ته دلم به کار می بردم بیشتر تغییر می کردم ...


    هما منو برد روی نیمکت نشستیم ... پرسید : خوبی ؟
     گفتم : آره ؛ ولی خیلی برام عجیب بود ... خدا رو شکر.....




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان