خانه
118K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۰۸:۵۷   ۱۳۹۷/۴/۲۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت هفتم

    بخش چهارم



    و از کنارم رد شد و رفت بالا ...
    کلید انداختم و رفتم تو خونه ...

    کلافه شده بودم ...
    حس می کردم خیلی از خودراضی و مطمئن حرف می زنه ... شایدم فکر می کرد به خاطر شرایط زندگیم , زود قبول می کنم ...
    ولی اون منو نشناخته بود ...
    مامان داشت باز سریال تماشا می کرد ...
    بلند شد و دست انداخت گردن من و گفت : اومدی ؟
    دلم برات یک ذره شده بود , خونه بدون تو صفا نداره ... انگار یک چیزی گم کرده بودم ...
    شایان پرید بغلم و گفت : از ریاضی بیست گرفتم نگار ... خندان بهت نگفت ؟
    گفتم : وای , چرا ... یادم رفت برات جایزه بخرم , قربونت برم .. خشکه قبول می کنی ؟
    گفت: چه بهتر ... دارم پولامو جمع می کنم ایکس باکس بخرم ...
    یک تراول پنجاه تومنی در آوردم و دادم بهش خوشحال و خندون رفت ...
    لباسم رو عوض کردم ...

    مامان برام چایی ریخته بود ... پرسید : بگو خندان چطور بود ؟
    نتونستم بیام کمکش ... نمی خواستم مرتضی بگه , دیدین خودشون به غلط کردن افتادن ...
    گفتم : خوب بودن ... مامان این به صلاحشونه , باور کن ... سخته , ولی از اینکه هر ماه این همه کرایه خونه بدن بهتره ...
    شایدم اونجا بهشون بد نگذره تا مرتضی یک کار درست و حسابی پیدا کنه ...
    گفت : دیدی صادق با من چیکار کرد ؟ حتی جواب تلفن منو نداد که حد اقل بگه نمی دم ...
    زورش که نکرده بودم ...
    گفتم : مامان , شما شماره ی منو دادین به این همسایه بالایی ؟
    گفت : آره ... چه مرد خوبیه ...
    گفتم : به نظر خودتون کار درستی کردین ؟



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان