سنگ خارا 🥀
قسمت شانزدهم
بخش ششم
از پشت میزش بلند شد و اومد روی مبل روبروی من نشست و تکیه داد و کمی تو صورتم نگاه کرد و گفت : تو موجودی هستی که به طعبیت جون می دی ...
مثبتی ... مهربون و با عاطفه ای ... اهل گله و شکایت نیستی ...
تو رفتارت ریا و کلک نیست , یعنی دهانت رو برای گفتن حرف بد و انرژی بد باز نمی کنی ...
ساکن نیستی , در حال جوش و خروشی ...
برای آینده خودت و دیگران می جنگی ... کینه به دل نمی گیری و زود می بخشی , چیزی که این روزا از مردم دور شده و دیگه باورش ندارن ...
اینکه همه این روزا شعار خودخواهی می دن و مُد شده میگن فقط من مهم هستم و از یک کاه در مقابل هم کوه می سازن و همونو کینه می کنن تا دلشون سیاه بشه ...
اینا قدرت خدا رو نمی شناسن و اغلب نمی دونن که مهم بودنِ خود , در چه چیزیه ؟ ...
تو مهمی , پس نباید کینه داشته باشی ...
تو مهمی , پس به روحت بخشندگی و مهربونی بده ...
تو مهمی , پس بهترین صفات اخلاقی رو زیور خودت کن ...
تا حتی یک لکه ی سیاه روی دلت نشینه ... بعد تو مهم میشی ...
بعضیا خودخواهی رو با خودشناسی اشتباه می گیرن ...
فکر می کنن خوشگذرونی و بی توجهی نسبت به دیگران , توجه به خودشونه ...
خداوند ما رو با عقل و فکر آفرید و طبیعت رو هوشیار ... و ما آدما از این هوشیاری غافلیم ...
خوب نگار خانم عزیز , تا اونجا که من تجربه دارم تو به اصطلاح کاریزما داری و طبیعت تو رو شناخته ...
بهت نیرو می ده ... استعداد تو رو باور می کنه ...
این یک واقعیته دخترم ...
قدیمی ها به این اعتقاد داشتن که دو تا فرشته روی شونه های ما برای نوشتن خوب و بدِ کرده هامون همیشه حاضرن ...
ناهید گلکار