خانه
118K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۱:۰۹   ۱۳۹۷/۵/۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت هجدهم

    بخش اول



    برای همین فکر می کردم چرا من باید خجالت بکشم ؟ چون زنم نباید احساسم رو نشون بدم ؟ ...
    در واقع به این باور داشتم که اونو خدا سر راهم قرار داده ...

    زود یک تاکسی گرفتم و رفتم به طرف جایی که قرار داشتم ...
    به مامان زنگ زدم و گفتم : یکم دیر میام ...
    گفت : باشه مادر , به کارت برس ... ولی ببین نگار جون اگر فرصت کردی یک دویست تومن برای من بریز , لازم دارم ... تا آخر هفته بهت می دم ...
    شیما اومد پشت خط ...
    گفتم : مامان قطع می کنم , بهتون زنگ می زنم ...
    شیما گفت : سلام خواهری ... کجایی ؟
    گفتم : دارم می رم سر قرار ...
    باور نکرد و خندید و گفت : نه , تو رو خدا راست بگو کجایی ؟ میای خونه ی ما ؟
    گفتم : نه عزیزم , واقعا با یکی قرار دارم ...
    گفت : اذیت نکن نگار , پس من میام خونه ی مامان اونجا می بینمت ... می خوام باهات حرف بزنم ... دلم خیلی تنگه ...
    از بس تو خونه تنها بودم حوصله ام سر رفته ...

    پرسیدم : نازگل خوبه ؟ تو حالت بهتر شده ؟
    گفت : جای این زخم ها که شیشه بریده , هنوز نرفته ... می ترسم تو صورتم بمونه ... نازگلم خوبه , خوابیده ... خاله نگارشو می خواد ...
    ماشین پشت چراغ قرمز ایستاد ...
    همینطور که با شیما حرف می زدم , چشمم افتاد به یک ماشین که سمت راست ما بود ...
    صادق کنار یک زن نشسته بود و با هم غرق گفتن و خندیدن بودن ...

    دست و پام سست شد ...
    اونقدر حالم بد شده بود که انگار شوهر خودمو با یک زن دیدم ...
    گفتم : شیما جون قطع کن , بعدا بهت زنگ می زنم ...



    ناهید گلکار

    ویرایش شده توسط *** نازمیـــن *** در تاریخ ۱/۵/۱۳۹۷   ۱۱:۰۹
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان